طبق پیامی که چانیول براش فرستاده بود، درست سر ساعت هفت ماشین رو کنار خیابون پارک کرد. با آسانسور به طبقه سوم رفت و وقتی به خونهی چانیول رسید، دستش رو به کلون در رسوند و سهبار اون رو تکون داد.
به یک دقیقه نکشید که در باز و چانیول با لبخند دندوننماش پشت در ظاهر شد: «خوش اومدی، بیون.»
کنار رفت تا بکهیون وارد خونه بشه و بعد در رو بست. به محض ورودش، هوای سرد و گرم جالبی دورش رو احاطه کرد و بکهیون چندبار بیصدا بو کشید تا بفهمه این دمای متناقض بخاطر چیه. چانیول بهش گفته بود که توی آشپزی افتضاحه و اون هوای گرم نمیتونست بخاطر پختن غذا باشه. اما فهمید باد سردی که بهش خورد از کولری که توی نشیمن قراره داشت میاومد.
زمستون بود و دمای هوا به قدری بالا بود که نیازی به روشن کردن کولر نباشه و این نشون میداد چانیول بیشتر از چیزی که فکر میکرد گرماییه.
چانیول گذاشت بکهیون هر کاری میخواد انجام بده و خودش با گفتن «من یکم کار دارم. تو راحت باش.»، به طرف آشپزخونه رفت. با اینکه دومینباری بود که به خونهی چانیول میاومد، با دقت به اطراف نگاه کرد. نشیمن سمت راست و اتاقها و سرویسبهداشتی سمت چپ قرار داشتن و روبهروش آشپزخونه بود.
سری قبل تیشرتها و هودیها روی پشتی و دستههای مبل رو پوشونده بودن و میز وسط از ظرفهای پلاستیکیِ غذای آماده و جعبههای پیتزا و قوطیهای نوشابه پر شده بود، اما الان همهجا به حدی تمیز بود که بشه بهش خونه گفت.
بکهیون که احساس گرما نمیکرد، بدون اینکه کتش رو دربیاره به سمت یکی از مبلها رفت. اما قبل از اینکه بشینه، توجهش به گیاهی که گوشهی خونه و کنار میز تلویزیون بود جلب شد.
به سمتش رفت و کنارش ایستاد. گیاه توی گلدون سفیدرنگ با اندازهی متوسطی بود که روی یک میز چوبی پایه بلند قرار داشت. برگهای سوزنی و گلهای صورتی کوچیکی که بیشتر به قاصدک شباهت داشتن به ساقه گیاه وصل بودن.
چانیول که کارش رو توی آشپزخونه تموم کرده بود به نشیمن اومد و با دیدن بکهیون که داشت گیاهش رو بررسی میکرد، لبخندی زد. از حضور بکهیون توی خونهش خوشحال بود.
«خوشت میاد ازش؟» همونطور که به طرف بکهیون قدم برمیداشت پرسید و باعث شد اون سرش رو به سمتش بچرخونه. بکهیون دست چپش رو توی جیب شلوارش فرو کرد و منتظر موند تا چانیول بهش برسه.
چانیول هم دستهاش رو توی جیبش گذاشت و کنارش ایستاد: «تنها گیاهیه که دارم.»بکهیون نگاهش رو روی اون گیاه برگردوند و کمی خم شد. بعد از چند ثانیه با اخم کمرنگی گفت: «زیاد ازش خوشم نمیاد.»
دست راستش رو برای لمس برگهای گیاه بالا آورد که چانیول با چشمهای گرد شده تقریبا داد زد: «نه!»
VOCÊ ESTÁ LENDO
The Gym
Fanficعنوان: باشگاه Title: The Gym کاپل: چانبک/بکیول Couple: Chanbaek\Baekyeol ژانر: درام، رمنس، زندگی روزمره، لیتل کمدی Genre: Dram, Romance, Silce Of Life, Little Comedy ─────────────── خواستهی بکهیون اینه که بدنی عضلهای و قوی داشته باشه. اما دکترش به...