#پارت_پنجاهم 💫
بغلم کرد و گذاشتم زمین.
من: دمت گرم خیلی حال داد.
آبتین: به منم.در رو باز کردم و رفتم تو. در رو برای آبتین نگه داشتم تا وسایل رو بیاره تو. به ساعت نگاه کردم که نزدیکای ۴ بود. خوبه وقت داشتم. همه چی رو بردم تو آشپزخونه و شروع کردم به چیدنشون سر جاشون.
آبتین: کاری هست من انجام بدم؟
گوشیم رو دادم دستش و فیلم آموزش چیز کیک رو براش آوردم.
من: هر چی این میخواد رو الان بهت میدم. هر جوری میگه همونطوری انجام بده. راحته سریع یاد میگیری.
آبتین: حداقل یه کار آسون تر میدادی بهم.
من: این از همشون آسون تره نگران نباش.
وسایل رو بهش دادم و کارای خودم رو شروع کردم. میخواستم لازانیا و زرشک پلو با مرغ درست کنم. اول مرغ رو گذاشتم بپزه و بعد شروع کردم به انجام دادن بقیه ی کارا.
☆☆☆☆☆
در فر رو بستم و دستم رو زدم به کمرم.
من: آخیش اینم از این.
ساعت نزدیک ۶ بود. چیز کیک هم درست شده بود و گذاشته بودیمش تو یخچال. ظرف هایی که دراومده بود رو شستم و یکم آشپزخونه رو تمیز کردم. بعد هم یه دستی به پذیرایی کشیدم.
آبتین: اینجا که دیگه تمیزه. برای چی خودت رو خسته میکنی؟
من: باشه خب حالا ضرر نداره که یه بار دیگه تمیز کنم.
تا همه ی این کارا رو کردم ساعت شد شش و نیم.
من: من میرم آماده شم.
سرش رو تکون داد و کانال رو عوض کرد. سریع یه حموم یه ربعه رفتم و اومدم بیرون. همونطوری رفتم تو پذیرایی که دیدم آبتین رو مبل خوابش برده. رفتم تو آشپزخونه و در کابینت رو باز کردم لیوان بردارم که ظرف موم رو بالای کابینت دیدم. یهو فکری به ذهنم رسید. موم رو برداشتم و رفتم از تو اتاقم پدش رو هم آوردم. نشستم کنار مبل و آروم شلوار آبتین رو دادم بالا. آروم یکم موم رو قسمت های مختلف پاش گذاشتم و پد رو گذاشتم روش و یه دفعه کشیدم که از جاش پرید. اول به پاش و بعد به پد توی دستم نگاه کرد.
من: اه اه. چه قدر مو داری. بذار اپیلاسیونت کنم.
آبتین: تو چرا انقدر کرم داری آخه.
اومد از جاش بلند شه که نذاشتم.
من: صبر کن عزیزم. یکی دیگه هم مونده.
آبتین: خدا بگم چیکارت نکنه.
من: میکنی یا بکنم؟
آبتین: خودت بکن.
از پد گرفتم و آروم بلندش کردم ولی نکندمش برای همین دردش گرفت. عصبی شروع کرد حرف زدن.
آبتین: کرم نریز دیگه. بکنش.
محکم کشیدم که آخ بلندی گفت. از خنده پخش زمین شده بودم.
من: چه قدر سفید شدی.
آبتین: الان من چه غلطی کنم. باید بقیش هم بزنم.
من: بهتر. بیا خودم برات میکنم.
آبتین: لازم نکرده. با تیغ میزنم.
من: ولی با موم بهتره ها.
یکم نگام کرد.
آبتین: خیله خب برو وردار بیار.
از جام بلند شدم و موم و پد رو آوردم.
من: خیلی جالبه که فقط پاهات مو داره.
آبتین: چون بدنم رو میزنم وقتی میرم باشگاه.
چند دقیقه هم مشغول اپیلاسیون کردن آقا بودیم که بالاخره تموم شد.
من: آخیش. چه تمیز شدی.
آبتین: بد تلافی میکنم لیدا خانم.
بهش محل ندادم و رفتم تو اتاقم و لباسام رو پوشیدم و نشستم پشت میز و موهام رو سشوار کردم و جلوی موهام رو ریختم سمت چپ صورتم و بقیش رو بردم بالا و گوجه ای کردم. خط چشم رو برداشتم که آبتین در اتاق رو زد.
من: بله.
در رو باز کرد و اومد تو.
آبتین: کارات تموم شد؟
من: آخراشه.
نگاهش افتاد به خط چشم تو دستم. اومد سمتم و خط چشم رو ازم گرفت.
آبتین: بذار من برات بکشم.
ابروهام رو انداختم بالا.
من: تو بکشی؟
آبتین: آره مگه چیه. بغضی وقتا من برای آیلین میکشم.
من: عه. پس بکش ببینم چند مرده حلاجی.
لبه ی تخت نشستم و صندلی رو گذاشتم رو به روی تخت. رو صندلی نشست و در خط چشم رو باز کرد. چونم رو برد بالا و صورتم رو سمت خودش کرد.
آبتین: خب الان چشمت رو باز نگه دار تا دمش رو بکشم.
تک خنده ای کردم. یکم زبونش رو داد بیرون و خط چشم رو کشید رو چشم.
من: این نکته رو بگم که برای خط چشم کشیدن نیازی به زبون درازی نیست.
بعد هم خنده ای کردم.
آبتین: تو کار من دخالت نکن عزیزم.
بعد هم قری به گردنش داد.
من: چشم شهلا خانوم.
آبتین: خب حالا منو نگاه کن.
چشم رو برگردوندم سمتش. با تمرکز تمام داشت برام خط چشم میکشید. خیلی حس خوبی میداد.
آبتین: فقط دم داشته باشه یا توی چشمت هم بکشم؟
من: نه همون دمش خوبه.
سرش رو تکون داد و اون یکی چشمم رو هم کشید.
آبتین: بفرمائید خانم. این هم دو تا خط چشم خوشگل. شرط میبندم خودت هم تا حالا اینطوری خط چشم نکشیده بودی.
از جام بلند شدم و خودم رو تو آیینه نگاه کردم. خدایی خیلی قشنگ کشیده بود. معلوم بود حرفه ای شده.
من: انصافا خیلی خوب شده. خودم تا حالا اینجوری نکشیده بودم. دخترا خیلی دردسر میکشن تا یاد بگیرن تو چطوری انقدر خوب میکشی؟
آبتین: خب زیاد رو آیلین تمرین کردم.
سرم رو تکون دادم دوباره برگشتم سمت آینه. دیدم هنوز نشسته و قصد نداره بره.
من: شما نمیخوای بری بیرون؟
سرش رو تکون داد و از جاش بلند شد و رفت بیرون.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
💞 حسی به نام عشق 💞
Любовные романыخلاصه ی داستان: داستان درباره ی دختری به اسم لیداست که پدر و مادر خودش و دوست صمیمیش ، نگار رو تو ۱۵ سالگی از دست میده و با پدر بزرگ و مادر بزرگش زندگی میکنه. بعد از فوت پدر بزرگ و مادر بزرگاشون مشغول کار تو یه آموزشگاه زبان میشن که با ورود کارمندا...