۵۶

993 273 46
                                    

از‌کنار ویترین های‌براق مغازه ها و فروشگاههای شیک‌ رد می شد و انعکاس ترسناک خودش رو توی اونها ندیده می‌گرفت.

تصویری از یک‌ مرد با شونه های خمیده که حتی لباسهای شیکش هم نتونسته بود از  آشفتگی اش کم کنه.

بارون بی موقعی شروع به باریدن کرده بود و با خیس شدن موها و لباسهاش، وضعیتش رقت انگیز تر هم شده بود.

کی فکرشو می‌کرد این مرد آشفته همین امشب برنده ی بهترین تهیه کننده ی کی بی اس شده و برنامه اش بهترین برنامه ی سال شده؟

برای چانیول جشن معنایی نداشت.
هیچ خوشی و خوشبختی ای وجود نداشت وقتی که ستاره های رویاهاش یکی‌ یکی‌ سقوط می کردن و توی شلوغی شهر گم می شدن.

واقعا چه اهمیتی که اون جایزه برده وقتی کسی که دوستش داشت اونقدر باهاش فاصله داشت که انگار از دوتا سیاره ی جدا هستند؟

بکهیون عموما به اون توجهی نمی کرد، نهایت صحبت اونا در مورد امور کاری بود و امشب و شادی برنده شدنشون می تونست بهانه ای باشه واسه نزدیکی.

اون‌خیلی وقت بود که دلش می خواست فرصتی پیدا بشه که بتونه توجه اون آلفای جذاب رو جلب کنه و باهاش هم کلام بشه.
دلش می خواست جایزه رو  تقدیم‌کنه به ستاره ی برنامه اش بکهیون و اون وقتی که نگاه ها رو به خودش جلب کرده، یکی‌ازون صدها نگاه مال بیون بکهیون باشه.

مضحک بود ولی صبح فکر می‌کرد امشب قراره براش شب رویاهاش بشه، شب آرزوها و شب اعترافات.

قطعا قرار نبود بعد شام‌ مهمونی در حالی که مست کردن و از سرخوشی آواز می‌خونن داد بزنه و بگه هی آلفا!  در واقع منم یه آلفای ترسوام که شجاعت زندگی به سبک آلفاها رو نداشته و بتا شده!

یا خودشو توجیه کنه و بگه هی! تا حالا یه آلفا که دلش بخواد از قید و بندهای جامعه فرار کنه دیده بودی؟ اون‌منم! یه بتا که در واقع آلفاس!

ولی دلش می خواست لااقل مزه ی دهن‌ بکهیون رو بفهمه..می‌خواست بهش بگه هی آلفا! نظرت در مورد سنتها چیه؟ بنظرت میشه یه آلفا عاشق یه بتا بشه یا برعکس؟
نظرت در مورد اینجور آدمها چیه؟ تو هم فکر می کنی اونا منحرفن؟! اگه بفهمی دوستت کریس این مدلیه چه فکری می کنی؟ اصلا به عنوان یه آلفای مقتدر نظرت در مورد نژادهای دیگه به خصوص بتاها چیه؟

یا شجاع تر بشه و مستقیما در مورد خودش بپرسه.. به نظرت من چجور آدمی‌ام؟ میتونم امیدوار باشم که باهام‌ وقت بگذرونی؟

توی‌ رویاهاش آلفای جذاب همیشه جواب مثبت می داد. همیشه بهش لبخند می زد و می‌گفت که اونم‌ از این بازیا متنفره..

و اونم دلش میخواسته یه زندگی آزاد داشته باشه.. اونم فکر می کنه از چانیول‌ خوشش میاد و این همه سال رابطه منجر به یه احساساتی توی دلش شده.

اون وقت شاید یه روزی فرصتی واسه چانیول پیش میومد که اعتراف کنه.. مثلا یه روز که هر دوتا خسته و کوفته از چند ساعت کار مداوم تو اتاقشون تو ساختمون کی بی اس نشستن و چای می خورن اونقدری رابطه شون خوب شده باشه که چانیول بهش بگه نگران رابطه مون نباش... منم‌ مث تو یه آلفام!

(گرچه چانیول‌بشدت واقع نگر بود و اینهمه سال زندگی به عنوان بتا بهش فهمونده بود زندگی خیلی بی رحم تر و بی پروا تر از این‌ هاست.)

چانیول می‌ دونست ممکنه همه چی بر عکس بشه.. شاید بکهیون ازون آلفاهایی می‌بود که بتاها رو حقیر و بی ارزش‌ می دونه و هیچ وقت به چانیول فرصت ابراز وجود نده.

(و اینکه این‌ همه سال رابطه شون به عنوان هم دانشگاهی یا همکار هیچ وقت به صمیمیت کشیده نشده می تونه موید این قضیه باشه)

و شاید اساسا بکهیون‌ از اون خوشش نیاد.(این یه احتمال قوی بود، شواهد نشون می ده بکهیون قطعا کراش سنگینی روی کریس داره.)

و‌‌ وقتی امشب ناخواسته مکالمه ی کثیف بکهیون رو با همکار تدوین‌گرشون شنید، هیچ چیزی‌ نمی تونست ناامیدی وجودشو تسکین بده.

_هی بکهیون! اون امگاها رو نگاه.. اوف..سینه هاشونو!
_"ولی باسناشون دل انگیز تره!"

_از لحاظ باسن خودت حرف اولو می زنی! اگه آلفا نبودی‌ می تونستم‌ قسم بخورم که یه امگای‌ گوگولی هستی!
_"خفه‌شو!‌ من اگه بتا بودمم خودمو دار می زدم چه برسه به امگا! وجدانا کی دلش می خواد مث یه بازنده زندگی کنه؟"

_شت! تو دیگه کی هستی! اگه تهیه کننده تون این حرفا رو بشنوه اول از همه از کون به دار آویخته میشی!
_"اون خودش سر دسته ی بازنده هاس! اگه منو کریس رو نداشت هیچ وقت نمی تونست به جایی که الان هست برسه."

چانیول خودش می دونست که شانس برنده اش وجود دوتا آلفای خوش ذوق و همه چی تموم توی گروهشه...
خودش می دونست یه بتای بازنده است.. می دونست توی این دنیا هیچ کی نمیخواد عضو نژادهای پست تر بشه..

ولی واقعا نیازی‌ نبود‌ که اینها رو  اینقدر تلخ از بکهیون بشنوه!

و ای کاش هیچ وقت نمی شنید!

Don't let me down Where stories live. Discover now