part 30

126 24 15
                                    

_ همه آماده‌ان درسته؟
جهیون همونطور که ماسکش رو روی صورتش میگذاشت گفت.

_ همه آماده‌ان ولی تو با اون دستت بهتره سر راهمون قرار نگیری جمین.
تیونگ گفت و به دست باندپیچی شده جمین اشاره کرد. پسر کوچیکتر کلاه کپ مشکیش رو روی سرش گذاشت و جواب داد:

_ این شمایین که باید کارتونو درست انجام بدین.
تیونگ چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند. هه‌چان دستش رو دور شونه‌های جمین حلقه کرد:

_ آیگوو جمین شی قراره بعد از یه ماه روی گل دوست پسرتو ببینی استرس داری نه؟
و لب‌هاش رو غنچه کرد و نزدیکش شد. جمین چشم‌غره‌ای رفت و دست هه‌چان رو با خشونت کنار زد.

_ این تویی که به نظر میاد استرس داره احمق.
و با انگشتش ضربه‌ای به پیشونیش زد.

_ ممنون که به جام اعتراف کردی جمین شی!!
جمین، هه‌چان، تیونگ و جهیون از ماشین پیاده شدن و سمت خونه کیم سانگ‌چول حرکت کردن. هه‌چان اون جمع کوچیک رو به پشت خونه و انتهای باغ هدایت کرد.

"کیم هیچوقت برای باغش نگهبان نمیذاره چون دیوارای پشتی خونه‌ش خیلی بلندن."

دسته کلیدی از توی جیبش بیرون آورد و در انتهایی باغ رو باز کرد.

"این یعنی ما می‌تونیم قالب قفلو بگیریم و کلیدشو بسازیم."

آروم وارد باغ شدن.

"اما وقتی درست از انتهای باغ وارد شدیم می‌تونیم سه تا نگهبانو ببینیم که ابتدای باغ نگهبانی می‌دن."

جهیون و تیونگ سمت دو تا از نگهبان‌ها رفتن و با یه ضربه بیهوششون کردن. هه‌چان هم پارچه‌ای که از قبل روش ماده بیهوشی ریخته بود رو جلوی دهن نگهبان سوم گرفت. وقتی بدن نگهبان سوم سنگین‌تر شدن هه‌چان ولش کرد و بعد از لگد نسبتا محکمی که بهش زد به بقیه پیوست.

"موضوعی که مشخصه اینه که ما نمی‌تونیم از در اصلی وارد خونه بشیم! پس به جاش باید از پنجره پایین‌ترین طبقه بریم داخل. اولین طبقه مربوط به اتاق خدمتکاراست."

به لطف وسایلی که جهیون و تیونگ از قبل تدارک دیده بودن تونستن بدون مشکل از پنجره اتاق خدمتکارها وارد خونه بشن.

_ لی هه‌چان میشه پاتو از توی چشمم بکشی بیرون؟!
جمین زمزمه‌وار فریاد زد و پای هه‌چان رو از روی صورتش کنار زد. هه‌چان تعادلش رو از دست داد و باعث شد دستی که به لبه پنجره گرفته بود ول بشه و به خاطر همین با صدای نسبتا محکمی روی پارکت فرود اومد.

_ لعنتی چرا باید فاصله پنجره‌هاش تا زمین انقدر زیاد باشه!
هه‌چان در حالی که باسنش رو ماساژ می‌داد گفت.

_ اگر قراره انقدر سر و صدا بکنین و به ثانیه نکشیده هر چهارتامونو لو بدین بهتره همین الان راهی که اومدینو برگردین!

تیونگ با عصبانیت زمزمه کرد.

_ یکی داره میاد!
جهیون گفت و سمت بقیه برگشت.

Drug* | nominWhere stories live. Discover now