لهجه شیرین ایرلندی توی فضای کافه میچیه. "ببین کی دوباره برگشته."نایل لبخند دندون نمایی میزنه و همونطور که دفترچهی کوچیک ثبت سفارش رو نگه داشته، رو به روی میز پسر میاسته.
هری میگه:"میبینی؟ چیکار میشه کرد. به خنده های شیرینت عادت کردم." دسته ای از موهاش رو عقب میده و به چشم های روشن پسر نگاه میکنه.
نایل ازش شنیدن اون حرف خنده ی بلندی سر میده. سرش رو میچرخونه و خجالت زده، درِ خودکار رو باز میکنه. "چرت و پرت نگو." آماده ی سفارش گرفتنه. "چی میخوری؟"
"کیک شکلاتی و لته."
"تیکه های میوه میخوای؟"
چشم های هری برق میزنن. "البته." دستش رو توی موهاش میبره و بهم میریزتشون. "میشه فقط تیکه های پرتقال بذاری؟ ترش نباشن لطفا."
برای خودش سفارش رو تکرار میکنه و با اخم هایی که صورتش رو بانمک تر از قبل کرده بود، به هری خیره میشه. "واقعا؟ ترش نباشن؟ دوست داری قبلش لیسشون بزنم تا بفهمم طعمشون چطوره؟"
"فکر کردم یه شیرینشو پیدا میکنی!" با ناامیدی ساختگی ای سرش رو پایین میندازه و اه میکشه.
نایل بی صدا میخنده و دفترچه اش رو -که هیچی درونش نوشته نشده بود رو- توی جیب پیشبندش بر میگردونه. "فقط خفه شو.."
"یه روز بخاطر این رفتارت دیگه نمیام اینجا.." تن صدای هری کمی بلند تر از همیشه بود و به محض بیان جمله اش معذب میشه. با اینکه فقط چند نفر توی کافه بودن ولی چرا احساس میکرد مخفیانه توجه همه رو به خودش جلب کرده؟
دوباره اه میکشه و همونطور که توی ذهنش به سرزنش کردن خودش ادامه میده دفترچه و خودکار رو بیرون میاره. مضطرب پاهاش رو به زمین میکوبه. قرار بود سبک جدیدی رو امتحان کنه و کمی بابتش هیجان داشت. اگر تا هفته ی بعدی توی انجامش مهارت کسب میکرد میتونست به نمایشگاه اش مجموعه دیگه ای رو اضافه کنه.
تمام سال رو سخت کار کرده و زحمت کشیده بود ولی حالا که زمانش نزدیک شده بود بیش از قبل میترسید و احتمالا اگر بخاطر حرف های قانع کنندهی ونسا و کلویی نبود همه چیز رو کنسل میکرد.
دفترچه رو باز میکنه و برای انتخاب سوژهی امروزش نگاه اش به اطراف میفته. با دقت سرش رو میچرخونه و افراد درون کافه رو بررسی میکنه. "اووو." نگاه اش روی صورت کوچیک و معصوم پسر بچه ای که توی صندلیش خوابیده ثابت میشه. لبخند کوچیکی میزنه، چشم هاش بین دفتر و پسر میچرخه و به سرعت دست به کار میشه.

YOU ARE READING
Him ~|| Larry Stylinson AU [ ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ ]
Fanfictionلویی تاملینسون یه نویسنده ی موفق و پر طرفداره. توی آخرین کتابِ منتشر شده اش، اون معشوقه ای رو خلق کرده که هر روز از زندگیش انتظارش رو میکشیده و وقتی که انتظارش رو نداره، پسری رو ملاقات میکنه که اون خصوصیات رو داره. هری استایلز زیبا که انگار که به د...