اگر فقط من یک روز وقت داشته باشم، مست شده از عطر شیرین تو، من این اثر هنری که توهستی رو تحسین میکنم چون وجودت به تنهایی یه هنره، تمام شب و هر روز این رو تصور میکنم چون به هرحال این یک رویای بی معنیه
فقط یه روز، اگه بتونیم باهم باشیم، اگه بتونم دست هات رو بگیرم، حتی اگه تو رویام باشه، فقط یه روز، بیا هم دیگه رو وقتی نیلوفرها شکوفه زدن ملاقات کنیم و وقتی اون ها پژمرده میشن خداحافظی کنیم، من فکر نمیکردم بتونم به راحتی به دستت بیارم اما این خودخواهی منه که امید داشته باشم توهم همین حس رو نسبت به من داشته باشی؟ میشه لطفا باهام بمونی؟**
"تو یه بازیکن افتضاحی استایلز."
کف دستش رو روی سینه اش قرار میده و در حالی که به سختی نفس میکشه و روی زانوهاش خم شده بیپروا میخنده. "متا-متاسفم.." با یادآوری ضربه ی آخرش که قرار بود تبدیل به گل بشه ولی در نهایت توی صورت اشتن فرود اومد بلند تر از قبل میخنده، تعادلش رو از دست میده و روی زمین میفته. "خدای من.."
لوک میپرسه:"میدونی که احمقانه بود، درسته؟" کنار هری میشینه و به پیشونیش اشاره میکنه. "اینجاش قرمز شده."
"خدای من..." با شرمندگی سر تکون میده و روی کمرش میچرخه. "خیلی بد شد.."
بعد از بیان این حرف، دوباره با صدای بلندی هردو نفر شروع به خندیدن میکنن. یادآوری شور و هیجان اون لحظه و حالت چهره ی اشتن بعد از اینکه توپ باهاش برخورد کرد، احتمالا قرار بود تا مدتی موضوع خنده اشون باشه.اشک هاش رو پاک میکنه و به سختی میشینه، به قفسه ی سینه اش میکوبه و در حالی که نفس های عمیق میکشه میگه:"باید ازش معذرت خواهی کنم."
و دوباره ناخواسته هردوشون میخندن.
لوک میگه:"دفعه ی بعد تو باید توی دروازه باشی." و از روی زمین نیمه خیس بلند میشه.
با چشم های گشاد شده، هری به تبعیت از لوک بلند میشه، قدم های بلندی برمیداره تا سریع بهش برسه و میون نفس نفس زدن هاش جواب میده:"فکرشم نکن! هنوز به اون اندازه خوب نشدم."
"ولی باید امتحانش کنی."
"گفتم که، نه!"
لوک شونه هاش رو بالا میندازه و وارد رختکن میشه، به محض ورود لباس هاش رو در میاره و بی توجه به هری برای دوش گرفتن میره.
پیرهنش رو در میاره و کمی بدنش رو کشش میده، عوض شدن یکهویی برنامهی ورزشیش باعث گرفتگی شدید عضلاتش شده بود و این موضوع داشت کم کم آزاردهنده میشد.
BẠN ĐANG ĐỌC
Him ~|| Larry Stylinson AU
Fanfictionلویی تاملینسون یه نویسنده ی موفق و پر طرفداره. توی آخرین کتابِ منتشر شده اش، اون معشوقه ای رو خلق کرده که هر روز از زندگیش انتظارش رو میکشیده و وقتی که انتظارش رو نداره، پسری رو ملاقات میکنه که اون خصوصیات رو داره. هری استایلز زیبا که انگار که به د...