9_مرگ همواره اراده‌اش را به آدمی تحمیل میکند

550 88 1.1K
                                    

*هشدار:این پارت شامل صحنه های دلخراشیه که شاید همه مایل به خواندنش نباشن*

SONG🥀:The King Must Die_Purple Rain

[ نگاه کن که خسک های درهم تنیده ی انتقام چگونه زخم های سربسته ات را به خارش در می آورند و از جایِ خراشِ انگشتانِ خشم بر روحت جنون میچکد.]

---

بعد از این که رشته های دراز و پخته شده ی نودل رو با صدای بلند هورت کشید؛ به کمک چاپستیک هاش تکه ای گوشت توی دهنش انداخت.به نظر میرسید گوشت گاو باشه اما در کنارش چند تایی هم مرغ گریل شده دیده میشد.

کمرش رو که اونقدر خم شده بود تا بتونه روی میز خیمه بزنه صاف کرد و این بار به پشتی صندلی تکیه داد.پاهاش با فاصله ی زیادی از هم باز شده و دو طرف صندلی در جهت های مخالفی قرار داشتن و چشم هاش بسته بودن.

مقداری از محتویات نرم شده ی توی دهنش رو با لذت قورت داد و مشغول جویدن باقیش با لحنی سرخوش گفت:"هیچی اندازه ی یک غذای خوب حال ادم رو جا نمیاره." یک دستش روی ران پاش رها شده و دست دیگه‌ش رو به همراه چاپستیک بین انگشت هاش، نزدیک به صورتش نگه داشته بود.

دوباره به طرف میز خم شد و این بار رشته های بیش تری رو از داخل ظرف جدا کرد:"اشپزهامون کارشون حرف نداره." لب هاش از هم باز شدم و رشته هارو توی دهنش هول داد.به نظر میرسید چیزی که میخوره یاکیسوبا باشه.

شین وو درحالی که توسط فشارِ دو دست به صندلی میخ شده و توسط لوله ی اسلحه ای به سمت سرش تهدید میشد؛ کف کفش هاش رو روی خون ادم هاش گذاشته بود و ناباورانه برای پسری که در طرف دیگه ی میز، مقابلش نشسته و با لذت غذا میخورد سر تکون میداد.

خبری از رگه های خشک شده ی خون روی صورتش نبود و زخم سرش پانسمان شده بود.به نظر میرسید پسر واقعا به قولش عمل کرده و خودش بهش رسیدگی کرده بود.

جونگکوک نگاهی سوالی به مرد انداخت و این بار چاپستیک هاش تکه ای گیوزا رو به دام انداختن.

HIDDEN SCARLET{Story Of Murder}Where stories live. Discover now