💛BTS oneshots💛

call me a daddy.!(vkook/kookv)

گوشیشو برداشت و شماره ی پسری که جدیدا مهم ترین فرد زندگیش شده بود رو گرفت...

"مشترک مورد نظر خاموش میباشد"

وات؟...جونگ کوکی که بخاطر حرف زدن با تهیونگ صدای گوشیش رو همیشه باز میذاشت تا دینگ دینگ گوشیش رو بشنوه و شیرجه بزنه روی گوشیش..://...
حالا همون جونگ کوک گوشیش خاموش بود...

_کجا میتونه رفته باشه؟... شاید پیش جیمینه...

شماره ی جیمین رو گرفت که صدای آه و ناله ی جیمین رو شنید...

×آهههه یونگی....ی دقیقه وایسا...بله تهیونگ؟

_بِچ...همیشه در حال به فاک رفتنی....جونگ کوک پیش توهه؟

×آهههه...محکمتر...نه...پیش من.. آههه....نیس‌...

_ خیله خب برو به ادامه ی عملیاتت برس...امیدوارم فردا بتونی راه بری توی دانشگاه‌...

بله درست حدس زدید....تهیونگ و یونگی استاد های دانشگاه بودن و جونگ کوک و جیمین...دانشجو هاشون...
و‌ اون دو استاد عاشق یکی از هزاران دانشجوهاشون شده بودن....

تهیونگ تلفن رو قطع کرد و سعی کرد فکر کنه که جونگ کوک کجا میتونه رفته باشه...

هر جایی رو میدونست زنگ زد ولی خبری نشد‌..
نگران بود...ده دور کل خونه رو از استرس راه رفته بود...
با صدای در خوشحال به سمت در دویید....

درو باز کرد و با باز شدن در جسم بیحال و بیجون جونگ کوک افتاد تو بغلش...

_جونگ کوک خداروشکر....وات؟؟؟...چیشده؟ کوکی؟

صورت جونگ کوک خونی بود و همینطور دستاش...

+ درد دارم ت...ه..یونگ...

_خدای من....

تهیونگ جونگ کوک رو بغل کرد و به سمت حموم رفت...
جسم بیجون جونگ کوک رو داخل وان حموم گذاشت و شروع کرد به در اوردن لباس هاش...

با در اوردن پلیور و لباسش...لاوبایت های بنفش رنگ روی تن جونگ کوک نمایان شدن...

_جونگ کوک...چیشده؟...کبودیا...برای چیه؟...
من هیچوقت انقدر وحشی نبودم و نخواهمم بود...

جونگ کوک سرفه ای کرد و هیچی نگفت...

تهیونگ به در اوردن لباس هاش ادامه داد‌..با در اوردن شلوار و باکسر جونگ کوک متوجه خونی شد که از مقعد جونگ کوک در حال ریختنه...

_جونگ کوک....از مقعدت داره خون میره لعنتییی‌....بهم بگو کی اینکارو باهات کرده؟...فقط بهم بگو...

+کی...م جَ...کسون...

تهیونگ با شنیدن اون اسم بدجوری اخم هاش تو هم رفت...اون شخص همکارش و استاد دانشگاه بود...

_ میکشمش...که به اموال من دست درازی میکنی؟!...

+آ..ب...لطفا...