همه چیز خیلی زود گذشت و الان داشتند برای رفتن به کنفرانس خبریای که قرار بود همهچیز رو توضیح بدند آماده میشدند
2ساعت قبل:
+یولی
-جانم؟
+چجوری قراره انجامش بدیم؟
-راستش خیلی بهش فکر کردم تا جایی که یادمه تنها کار اشتباهی که جونگده کرد این بود که اول به اریهاش نگفت، چون اونا قرار بود در هر صورت بپذیرنش و دوستش داشته باشند
اونا کسایین که همیشه عاشقمون هستند و نمیذارند احساس بدی داشته باشیم، پس ما دقیقاً کاری که جون اول انجام نداد رو انجام میدیم
برو گوشیتو بیار
بکهیون بلند شد و به سمت اتاق رفت و درحالی که گوشیش دستش بود برگشت و رو پاهای چانیول نشست و گوشیشو به سمتش گرفت و با لحن بچهگانه و شوخی گفت+بفرمایید قربان
-ممنون شاهزاده ای من
خب حالا وقتشه که یه ویدیو بگیریم و تو اون همهی حرفامونو بهشون بگیم البته سعی میکنیم که طولانی نشه
بعدشم مطمئننا کمپانی قراره زنگ بزنه و یه دعوای درست حسابی داشته باشیم، پس براش آماده باشبا شیطنت گفت و لپ بکهیون رو بوسید و بعد به آرومی از روی پاهاش بلندش کرد و رفت و گوشی رو روبروی خودشون تنظیم کرد
-خب سلام اری های عزیز ما چطورین؟ دلمون خیلی براتون تنگ شده
ولی امروز چیزای مهمتری هست که من و بکهیونی اومدیم راجبش باهاتون حرف بزنیم
خیلی از شماها احتمالا میدونید که همیشه یه رابطهی عجیبی بین من و بکهیون بوده که با بقیه اعضای گروه همچین چیزی نبوده
راستش ما اومدیم بگیم که رابطهی ما واقعیه و من و بکهیون هم دیگهرو دوست داریم
نمیدونم بعد از انتشار این فیلم قراره چه اتفاقی بیوفته اما همهی تلاشمونو میکنیم تا باهاتون بمونیم همونطور که همیشه قول دادیمبکهیون در طول صحبتای چان با خجالت اما مصمم به دوربین زل زده بود و هر چند ثانیه سرش رو به نشونهی تایید تکون میداد
وقتی حرفای چان تموم شد دستشو گرفت و هردو باهم گفتند
«سارانگه اکسوال»
چانیول به سمت گوشی رفت و فیلم رو قطع کرد و کنار بک نشست بعد از یبار با دقت دیدنش فیلمو تو پیج هردوشون آپ کرد
گوشی رو کنار گذاشت و تو چشمای بکهیون خیره شد، ترس تو نگاه هردو موج میزد ولی چیزی که از اون ترس قوی تر بود عشقی بود که باعث شده بود قلباشون انقدر تند برای هم بتپه
سراشون به هم نزدیک شد و یه بوسهی خیس رو شروع کردند
بک دستشو رو دور گردن چانیول حلقه کرد و چان با یه فشار کوچولو بدون اینکه لباشونو جدا کنه بکهیون رو دراز کرد روی کاناپه و روش خیمه زد
دستش رفت زیر هودی بک و با لذت شروع به لمس کردنش کرد
لباش داشت به سمت گردن بک میرفت که صدای گوشیش توجه هردوشونو جلب کرد
هردو میدونستند چه خبره، قطعا از طرف کمپانی بود
چان از روی بکهیون بلند شد و با یه بوسه روی پیشونیش به سمت موبایلش رفت و گوشیو جواب داد+این چه غلطی بود کردین؟هاااا؟؟میدونی سهام کمپانی چقد افت کرد؟ تموم این سال ها تحملتون کردم با فقط یه شرط اونم اینکه پنهون بمونه و حالا همونم شکستین؟ زودتر بیاین کمپانی تا تکلیفم رو باهاتون مشخص کنم
و قطع کرد...
نیازی نبود که روی اسپیکر باشه تا بکهیون بتونه بشنوه چون انقد صدای داد زدن رئیسش بلند بود که همینجوریم میشد شنید
هردو شون انتظار همچین چیزیو داشتند ولی بک از صورت چانیول میتونست بفهمه که بغض کرده پس از روی کاناپه بلند شد و چن قدم فاصله بینشونو پر کرد و چانیول رو محکم بغل کرد
-حاضر شو باید بریم واس کنفرانس خبری قرار نیست هیچوقت دیگه پامونو تو اون خراب شده بذاریمانگار تنها چیزی که چان نیاز داشت همین بود چون بعد از چن ثانیه با اون صدای مردونش اینو گفت به سمت اتاق حرکت کرد
زمان حال:
سوار ماشین شدند و به سمت سالنی که قرار بود توش کنفرانس برگزار بشه حرکت کردند
وقتی به سالن رسیدند از ماشین پیاده شدند و با غرور دستای همو گرفتن و وارد سالن شدند
تقریبا نیم ساعت بیشتر طول نکشید تا همه چیز رو به خبرنگارا توضیح بدند و و از اونجا خارج بشن
به محض خروج با حجم خیلی عظیم تری نسبت به نیم ساعت پیش از خبرنگارا و عکسا مواجه شدند و خب بینشون چندتایی ساسنگ بودند که سعی داشتند بک رو اذیت کنند یا لمسش کنند میتونست حتی با یه نگاه هم عرقی که از پیشونی بک سرازیر شده رو ببینه و لرزش تنش رو حس کنه
چانیول سریع پشت بک ایستاد و از پشت کاملا بغلش کرد و درست مثل یه بادیگارد تا دم ماشین همراهیش کرد و در رو واسش باز کرد و بعدشم خودش سوار شد و حرکت کردند
KAMU SEDANG MEMBACA
Shouldn't Be Hidden
Cerita PendekCouple: CHANBAEK Genre: Romance , Fluff ,reallife #Full # chanbaek ایده ای که اون روز صبح چانیول بهش داد چیزی بود که همیشه دلش میخواست اما تاحالا شده هم چیزی رو بخواین هم ازش بترسین؟