با چرخیدن صدای امبولانس توی گوشش ، چشمهاش رو باز کرد و پیشونیش رو از دیوار سرد گرفت ..
دستش رو بالا آورد و به ساعت نگاه کرد ..
خط شکستگی ، چیزی نشونش نمیداد !
آهی کشید و به ساعتِ دیوار رو به رو نگاهی انداخت :
شیشه ساعت انقدر تمیز بود که می تونست انعکاس بهم ریخته خودش رو هم توش ببینه ..:
موهای در هم شده که تارهای سفیدی توش پیدا و روی صورتش ریخته بود ..
کت نیمه خاکیِ مچالش که روی صندلی کناری افتاده بود ..
دستش که توی جیب شلوارش بود ..
شلوار سرمه ایش !
کت شلوار مورد علاقه ی اون !!فکوس نگاهش رو بیشتر کرد ..
تصویر خودش محو و صفحه ی مربع شکل سفید پیدا شد !صفحه تخت ِسفیدی که ، به بی روحی اجسام اطراف ، بهش دهن کجی می کرد ..
پنج دقیقه به نیمه شب !
11:55
صدای تیک تاک ساعت توی گوشش زنگ میخورد ،
اون عقربه ی قرمز لعنتی خیلی کند جلو میرفت !
دوری زد و روی صندلی پلاستیکی آبی نشست ، بوی نحس الکل وجودش رو تسخیر کرده بود ..
با پاش روی زمین ضرب گرفت ،
هر ثانیه ای که میگذشت ، تیک بلند ساعت ، سرعت مستأصلانه پاش رو افزایش میداد ..دستش رو توی موهاش فرو برد و کشیدشون ،
دستهاش یخ زده و با اینحال در مرز انفجار بود ..!سرش رو بیشتر به دستهاش فشرد ..
روی پاهاش خم شده و با سری که نامیدانه بین دستهاش قایم شده بود ،
شات زیبایی از انتظار هولناک تک نفره ،
پشت درِ اتاق عمل میساخت ..!.
.
.- مرد نیم نگاهی بهش انداخت و از راهرو کناری عبور کرد ..
معمولا این موقع سال و ساعت بخش خالی بود!.
.
.
.استفن - استیو !
از جا پرید و نگاهش کرداستفن - داری خودتو نابود می کنی مرد !
به روپوش سفید رنگ و نگاه خونسردش چشم غره رفت
استیو - از اطلاع رسانیت ممنون پسر ،
واقعا خبر جدید و مهمی بود !سرزنشگرانه نگاهش کرد ..
هوا سرد بود و سفیدی بی مرز اطراف هم ، کمکی بهش نمی کرد
جدی به چشم های استیو خیره شد ،
چین های پیشونی و کنار ابروش بیشتر از هر زمان دیگه ای به چشم میومدند و تیرگی چشم هاش خیلی عمیق و دردمند تر از همیشه بود ..
ESTÁS LEYENDO
Fault ; fractures that moved (stony)
Romanceگسل ؛ شکستگیهایی که در آن سنگهای دو طرف صفحهٔ شکستگی نسبت به یکدیگر حرکت کرده باشند. ____________ درام/عاشقانه روانشناختی_پزشکی امگاورس+کمی چاشنی طنز خاطرات قدیمی +داستان دیدار زوجی عاشقانه همش در یک روز ! کاپل :استونی در کنار چریک ، استرنج_و...