𝘗𝘢𝘳𝘵 𝟏𝟓¬

1.4K 255 95
                                    


آهنگ مورد علاقه هیونگش که 24 ساعته در حال گوش دادن بهش بود و خسته نمیشد، پلی کرد و دیگه حفظ شده بود..!
واقعا که هیونگش حق داشت..اهنگ ی وایب خاصی داشت.
البته هیونگش یک 'وانس' دو آتیشه بود..!
لینو در حال تمیز کردن آشپزخونه ای بود که به گند کشیده بودش.
راستش قرار بود برای سنجاب کوچولوش پنکیک درست کنه ولی هیچی خوب پیش نرفت و مجبور شد ماهیتابه رو بندازه و میز و گاز کثیفشو، تمیز کنه.
گوشیش شروع به زنگ خورد کرد و با دیدن اسم 'ته یونگ' شوکه شد.

×الو؟

×فلیکس برگشته

حتی نفهمید چطوری گوشیو قطع کرد و الان جلو خونه خانواده جانگ بود.
انقدر دلش براش تنگ شده بود که بغض کرده بود و احساساتی شده بود.
به محض دیدنش توی بغلش فرو رفت و صداشو شنید:

+دلم برات تنگ شده بود کوچولو

..................

_میتونم بیام داخل؟

+اوهوم

به پیشی کوچولو خوشگلش خیره شد که در حال رنگ کردن ناخن هاش با لاک صورتی رنگ بود.

_اوه بیبی چقدر خوشگل شدن دستات

دستای کوچولو و سفیدش توی دستش گرفت و بوسه ای بهش زد.
لبخند خجالتی رو لب های فلیکس اومد.
هیونجین به ناخن های کوتاه و کوچولوش نگاه می‌کرد و با خودش فکر می‌کرد چرا انقدر همه چی فلیکس ظریف و خواستنیه؟

_سوویتی ددی رو بخشیدی؟

+ددی باید بیبی رو ببخشه

بوسه ای رو بینی کوچولوش گذاشت و گفت:

_ددی هیچوقت دلش نمیاد با سوویتیش قهر باشه

چشمای فلیکسش از اشک برق زدن و سرشو انداخت پایین.

_چیشد انجل؟

+دوست دارم هیون

+خیلی زیاد

تن کوچیکش رو تو بغلش جا کرد و در حالی که موهای خوش بوش رو بو می‌کشید زمزمه کرد :

_منم دوست دارم انجل..

..................

بعد از سیلی که امروز برای بار دوم نسیب صورت بی نقص هیونجین شده بود، البته این دفعه از طرف جهیون، فلیکس همه رو وادار کرده بود تا به استخر پشت خونه برن و یکم خوش بگذرونن.
شرتک صورتی با طرح تک شاخ های کوچولوش رو پوشید و با بالا تنه لخت که با گردنبند های رنگی تزئین شده بودن و با استخر بادی فلامینگوییش به سمت استخر رفت.
با شیرجه زدن هیونجین و جهیون تمام زحماتش برای خیس نشدن موهاش از بین رفت و حالا مثل یک موش آب کشیده به نظر میومد.

+مرسی واقعا

داخل آب شد و شیرکاکائو مورد علاقش رو برداشت.
به بدن و موهای خیس هیونجین خیره شد و ناخودآگاه لبشو گاز گرفت.
ته یونگ با نیشخند وسط افکار پسرش پرید و با ی صدای بلند جوری که قلب فلیکس از ترس تو دهنش اومد، خودشو تو بغل همسرش انداخت و باعث شد مقدار زیادی آب روی صورت فلیکس پاشیده بشه.

𝘚𝘸𝘦𝘦𝘵 𝘗𝘳𝘰𝘣𝘭𝘦𝘮¬Onde histórias criam vida. Descubra agora