Oi oiii
سلام روز بخیر👀
⭐🗯کامنت و وت فراموش نشه🗯⭐
ممنون به خاطر لطفتون نسبت به پارت قبل😍
لاو یو ال❤
●○●○●○●○●○●
-اوه اره واقعا شت! اول شب فکر میکردم اگر ازت یه کلمه بشنوم خوشحال ترین فرد روی زمین میشم اما نگاه کن الان کجای کاریم!
حرف های لویی باعث شد پسر پررو حتی بیشتر از قبل معذب بشه، اون واقعا قصد نداشت لخت جلوی پسر بیاد. این زیادی عصاب خورد کن بود! البته که براش مهم نبود اما اینکه لویی حس کنه چیزی عمدی بوده یا بهشتیکه بندازه حسابی کفریش میکرد.
هری چند بار نگاهش رو به لویی داد و بعد به خود لخت مادر زادش!در نهایت همونطور که دست هاشو بی هدف توی هوا همراه توضیحات تکون میداد من من کنان کرد
+حوله! من حوله بسته بودم. بعد...بعد افتاد، من ...من نمیخواستم لخت بیام اینجا؛ به مسیح از قصد نبود! میدونم توضیحاتم احمقانه بنظر میاد اما این چیزیه که اتفاق افتاد!
لویی لبش رو گاز زد و بدون اینکه نگاه بگیره تایید کرد؛ ابدا از نگاه هرزش خجالت نمیکشید کامان پسرک اگر مشکلی داشت حداقل الان تلاشی برای پوشوندنش میکرد!
-حداقل این بهتر از فکریه که من کردم.لحن مفرح و پر نشاط لویی باعث شد هری دست به کمرش بزنه و با اخم بپرسه.
+چه فکری کردی؟
-اونطوری که بدو بدو لخت داشتین به سمتم می اومدین باعث شد یه لحظه فکر کنم میخواین بُکنینم!
جمله ی لویی باعث شد هری با صدای بلندی زیر خنده بزنه، کردن لویی؟ زوری؟ پیشنهاد محشری بود اما شراکتش با لیام خنده دار بود! کلا تصور لیام توی سکس واقعا خنده دار بود! فکر کن وسط پوزیشن داگی استایل هر لحظه برگرده بهت بگه ببخشید پشتم به شماست؛ البته این درصورتی بود که اول سکس بشه راضییش کرد به آدم پشت کنه!!!!
البته که لیام دماغش رو با انزجار چین داده بود، روح تمیز و سفید و براق اون خیلی از افکار هری دور بود از طرفیم حرف لویی انقدرام بامزه نبود، بود؟!.................
لویی نگاهش رو به هری و لیام دوخت که داشتن با هم سر چیز احمقانه ای که حتی نمیفهمید چیه بحث میکردن و مرد هیچ جایی توی بحثشون نداشت. یه مشت از چیپس روی میز رو توی دهنش فرو کرد و چشمای آبیش رو توی حدقه چرخوند!
درسته هری باهاش حرف زد براش خندید اما خیلی سریع به موضع قبلیش برگشت و این در حد فاک احمقانه بود، نمیشه که کون لخت جلوی یکی جلون بدی بعد باهاش حرف نزنی میشه؟ مثل اینکه با منطق استایلزی میشه!
YOU ARE READING
DEFECT
Fanfiction[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...