"پارک جیمین"
بعد پوشیدن لباسام قبل از خارج شدن از عمارت وارد سالن پذیرایی شدم از یکی از خدمتکارا درخواست ابمیوه خنک کردم
-هیونگ
یونگی: بیا
رفتم سمتشون کنارشون نشستم پا رو پا انداختم : چی شد با وزیر چوی حرف زدی؟
یونگی: اره از ما تضمین میخواد که چطور قراره سوکجین و ساکت کنیم تا اطلاعات پروژه همکاری دخترش و هیان لو نره
سر تکون دادم: خب قبول کرد بهتون مجوز رسمی استفاده از مرز و بده برای صادرات و بیزنیس شرافتمندانتون ؟
هوسوک به لحن تمسخر امیزم خندید یونگی هم نیشخند زد : اره ولی خیلی از فاش شدن اطلاعات دخترش ترسیده
-طبیعیه با هیان چیکار کرد؟
هوسوک: تو یه سوله بیرون از سئول داره نگهش میداره چند روزه کسی اونجا نرفته و نیومده
-پس قراره به حال خودش ولش کنه تا بمیره
یونگی: اینجوری به نظر میاد
-مدرکی تونستید گیر بیارید که اون هیان و تو اون سوله ول کرده؟
هوسوک: ساده تر از این ها بود خودش شخصا همونجا به دیدن هیان رفت
-فکر نمیکردم وزیر انقدر ایزی باشه
هوسوک خندید: پیش هوش تو همه ایزی ان پارک جیمین
یونگی: فقط باید یه جوری سوکجین و رام کنیم که وزیر واقعا فکر کنه تمام اینا و تهدید ها زیر سر سوکجین بوده ما باید دوست وزیر بمونیم
-اهوم
هوسوک: تصمیمی براش نداری جیمین
-باید صبر کنیم هیونگ یه کمی بهم فرصت بده دنبالشم
هوسوک بلند شد: من باید به یه سری کار ها برسم فردا میام یونگی
خم شد سمت یونگی و لباش و بوسید همدیگه رو بوسیدن نگام و ازشون گرفتم ابمیوه ای که خدمتکار با خجالت جلوم گذاشت و برداشتم ازش نوشیدم بعد از رفتن هوسوک لیوان و روی میز گذاشتم
یونگی: بیا اتاقم
-قرار دارم
-پس این ریخت و قیافه برای قرارته
-اهوم
-چند هفته شده از اخرین بار
نگاش کردم از رو مبل بلند شدم: قرارم خیلی مهمه
CZYTASZ
chess king📍 |kookmin|
Fanfiction[شاه شطرنج] • |پایان یافته| _ تو بازی و ساختی و من تمومش میکنم و حالا «کیش و مات» کاپل اصلی: کوکمین _ یونمین ژانر: جنایی_رمزالود_عاشقانه