با احساس سنگینی، سر تکون داد و چشمهای خمارشو به گچ بری های سقف دوخت... به سرعت تمام اتفاقات رو به یاد آورد... به سختی کتف هاشو از تشک فاصله داد و نشست که متوجه شد دستش تو حصار دست بزرگی حبس شده... گیج سر چرخوند، با دیدن بدن مچاله شدهای روی تخت، شوکه شد و بلافاصله بغض کرد. دست آزادش رو سمت ابریشم موهای شخص رو به روش برد ، باید مطمئن میشد خواب نیست...
با حس نوازشی که مثل باد بین موهاش میپیچید، هوشیار شد... سر بلند کرد و با دیدن چشمای اشکی سلینا نگران شد؛ جلوتر رفت و قبل از هر اقدامی تنها دختر اتاق دست روی چشماش گذاشت و جیغ زد:
لختی...
با هول روی زمین نشست:
مـ... مـتاسـ...ـفم... به این حالتم عادت ندارم و زیادی نگرانت بودم...
سلینا در حالی که جفت دستاشو روی صورتش میگذاشت، با نفس نفس به سمت مخالف پسر چرخید:
فقط از لباسای کمد یه چیزی بپوش...
بعد از چند دقیقه، سمت سلینا چرخید:
این خوبه؟
چشمهاش اهسته چرخید و آستین بلند سفید، تنش و حتی بازوهاش که برهنگیش رو بهش یاداوری کرده بود؛ بخوبی پوشونده بود، پس هیجان زده دستهاشو بهم کوبید:
افرین... حالا اون ردای مشکی طلایی رو بپوش...
بعد از پوشیدن ردا، سلینا کمی مکث کرد و سر پایین برد:
حالا... چرا شلوار نمیپوشی...
پسر که شلوار رو جلوی خودش گرفته بود، با خجالت لب گزید و در حالی که حس میکرد از شدت گرما درست کنار خورشید قرار گرفته، دم نارنجیشو جلو کشید:
خب، فکر کنم بدونی اگه بپوشم دمم درد میگیره...
سلینا به لباس بلند پسر خیره شد، خندید و سر تایید تکون داد:
اون ردا به اندازه کافی بلنده...
اضطرابشو کنار گذاشت و بی تاب قدم کوچیکی برای نزدیکتر شدن به دختر برداشت:
تاییدش کردی پس مشکلی نیست ...
سلینا پتو رو کنار زد و به سرعت از جا بلند شد اما به محض ایستادن، سرگیجهی شدیدی به سرش هجوم اورد و بی تعادل لغزید. به سرعت سمت با ارزش ترین فرد زندگیش هجوم برد و دستاشو دورش حلقه کرد:
خوبی؟
تن ظریف دختر بین دستهاش میلرزید و لباس سفیدش رو خیس میکرد:
هی... اروم باش...
سلینا دلتنگیش رو دور کتفهاش حلقه کرد و هق زد:
بلاخره ... اینجایی...
با بغض خندید و بدن سبک دختر روی تخت جا گرفت:
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝖢𝗁𝖺𝗂𝗇𝖽 𝖴𝗉(𝖢𝗁𝖺𝗇𝗁𝗈, 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝗅𝗂𝗑)
Fanfic𓂃𝖥𝗎𝗅𝗅𓂃 گاهی اشتباهات گذشته زندگی رو به زنجیر میکشن؛ درست لحظهای که چان به این حبس عادت کرده بود، درست تو نقطهای که هیچ چیز معنی نداشت و تمام دنیا تو مه تاریکی فرو رفته بود، اون اومد... عطر تنش اول از هر چیزی روح آسیب دیدهی چان رو نوازش کرد...