Part27

589 114 60
                                    

"اون لعنتی بهت تجاوز کرد"

از تلخی حرفِ جونکوک ، روی دو زانو به زمین افتاد ؛ کلمات مثل گردباد توی ذهنش میپیچید و گرد و غبار احساساتش رو بهم میریخت.
سرش گیج میرفت و سعی میکرد با چنگ زدنش به پشتی مبل جلوی افتادنش رو بگیره.
تلاشی برای پس زدن اشک هاش نکرد و اجازه داد قطره های گرم اول صورت و بعد یقه پیراهنش رو نم کنند.

حتی یک درصد هم آثار پشیمانی در چهره جونکوک دیده نمیشد.
حتی با دیدن عشقش غرق درد و نگرانی.
درواقع میشد گفت حتی خوشحال هم بود؛ بالاخره احساسات جین رو خرد کرده بود و رابطشون رو شکسته بود.
بالاخره برنده شده بود...

'از اولین لحظه که دیدمت عاشقش شدم'
'دوستت دارم جین ، همیشه داشتم و تا ابد دارم'
'دوستت دارم'

یعنی این جمله ها برای تهیونگ هیچ ارزشی نداشت یا فقط یه دروغ دیگه واسه خراب کردن زندگیم بود؟
جین با خودش فکر میکرد. به هر حرف تهیونگ به هر حرکتش به هر لحظه ای که کنارهم بودند.
یعنی همش ساختگی بود؟

جونکوک نشست و جین رو توی آغوش خودش کشید
اجازه داد تکه های قلب شکسته ی جین ، با بلور های کوچک از راه چشم هاش بیرون بریزه.

وقتی گریه هاش به سکسکه تبدیل شد ، خودش رو کنار کشید .
صاف ایستاد و صورتش رو بی احتیاط با پشت دست پاک کرد.
سمت در راه افتاد که با آرنج به عقب کشیده شد

"داری کجا میری جین؟"

"میرم حقیقت و از زبون خودش بشنوم"

"اگه بازم بخواد فریبت بده چی؟"

سعی کرد کمی لبخند بزنه؛ یا حداقل تلاشش رو کرد:
"درسته که ممکنه تهیونگ دوستم نداشته باشه. اما من اونقدری عاشقش بودم که بتونم فرق دروغ گفتن و حقیقتش رو بفهمم.
اون توی چشم من نگاه نمیکنه و دروغ بگه"

"این یعنی هنوز دوستش داری؟"

"ممکنه الان ازش متنفر باشم.. اما قلبم نمیتونه دست از دوست داشتنش بکشه...."
و بعد از خداحافظی با ماشین به خونه ش برگشت. یا بهتره بگیم ؛خونه ی تهیونگ.

بعد از رفتن جین ؟ جیمین که خودش رو کنار در ورودی پنهان کرده بود پشت سر جونکوک وارد شد و پسربزرگتر رو درحالی دید که با پوزخند و آرامش برای خودش مشروب ریخته و حالا داره روی مبل دراز میکشه..
پوزخندی که بیشتر از قبل خون رو توی رگ های جیمین به جوش اورده بود:
"حرومزاده ی عوضی!"
سمتش حمله کرد و مشتی حواله ی صورت عشق 'سابق' ش کرد

"یکم آروم باش جیمین."
و با دو انگشت ، خون روی لب پایینش رو پاک کرد.

"تو رابطه شونو بهم زدی!"

"مگه این همون چیزی نبود که توام میخاستیش جیمینی؟"

"متاسفانه اره!
توعه حرومزاده با اون لبخندت عین یه مار خوش خط و خال بودی و منو عاشق خودت کردی ؛ کاری کردی بشم یه مردی که پر از گناهه. تو منو تو این جهنم انداختی جئون جونکوک ، جایی که نمیتونم ازش بیرون بیام .
نمیتونم خودمو از این درد لعنتی آزاد کنم؛
کسی که عاشقم بود الان ازم دوره...
دوستایی که بهم دلداری میدادن دیگه نسبت بهم اعتماد ندارن؛
کسی که عاشقش بودم حتی منو نمیخاست؛
فکر کنم این مجازات منه"

His trophy | taejinOnde histórias criam vida. Descubra agora