وانگ هان متوجه تاکسی شد و گفت: آقای شائو هم رسیدن.
آقای وانگ و همسرش و خانم شائو با دیدن پدر جان از روی صندلی های کافه ای که در آن موقع صبحدم بخاطر آنها باز کرده بود بلند شدند. وانگ هان قبل از اینکه کرکره کافه را باز کند، به اطراف سرک کشید به هرحال او تجربه بیشتری از پاپارازیها و استاکرهایی داشت که از رنج دیگران درآمد کسب می کردند.
آقای شائو دوان دوان خودش را رساند و وانگ هان کرکره را بالا داد تا آقای شائو داخل بیاید.
-: سلام... شب بخیر
وانگ هان لبخند زد: دیگه صبح شده.
بعد از آنکه هان دوباره کرکره را قفل کرد، هر دو به انتهای کافه، جایی که بقیه منتظرشان بودند حرکت کردند. آقای وانگ و آقای شائو صمیمانه با هم دست دادند و اختلاف قدیمیشان را حتی به یاد هم نیاوردند. اختلافی که پس از ماجرای اسکندل جان، بین دو پدر بوجود آمده بود و با درایت وانگ هان، هرگز پسرانشان از آن بویی نبردند.
خانم شائو که از بیمارستان گریخته بود، هنوز آثار انژوکتی که به دستش بود بصورت لکه کبودی بدی روی مچ دیده می شد و چشمانش مانند چشمان خانم وانگ گود رفته و بیمار بود. همسرش به آرامی دست او را نوازش کرد و گفت: بهتری؟
خانم شائو سر تکان داد: خوب می شم...
آقای وانگ سر صحبت را باز کرد: خب من به همسرتون و هان توضیح دادم که مردی که از گوشی اون به همسر من زنگ زده قطعاً شائو جان هست. اینم اسکرین شات مکالمه تصویری ما.
و گوشی خود را به سمت آقای شائو چرخاند و صدای آهی که از گلوی او بیرون آمد مهر تصدیقی بود بر اینکه آن چهره متعلق به پسر مفقودش است.
آقای وانگ ادامه داد: اسمش الان وانشا جان هست...
هان توضیح داد: ترکیب وانگ و شائو
آقای وانگ ادامه داد: اون کاراگاه خصوصی برام این مشخصات رو در آورده.
برگه ای را از دست همسرش گرفت و به آقای شائو داد
-: یه پسر پنج ساله بنام ییبو داره، مهندس عمران هست، همسرش حدود 2 ماه پیش بخاطر بیماری کبدی فوت کرده و ییبو یه مدال شجاعت داره چون توی حادثه سرقت از بانک به پلیس کمک کرده.
آقای شائو گیج به بقیه نگاه کرد: این آدم قبل از حادثه غار داشته زندگی می کرده؟ چرا می گین که اون جانِ منه؟
آقای شائو تقریبا عصبی شده بود. او مردی واقع گرا بود و چیدن مسائل بر اساس تخیلات را اصلاً تحمل نمی کرد. همسرش که این را متوجه شده بود، دست شوهرش را به آرامی نوازش کرد و گفت: گوش کن...
آقای وانگ ادامه داد: درسته... این آدم یه سابقه زندگی داره. خیلی واضح هم همه اسناد و مدارکش موجوده. و از روز حادثه تا الان هیچ تغییری توی زندگیش داده نشده. اما...
ESTÁS LEYENDO
The Spell of wish (کامل شده)
Fanficریل لایف: داستان طلسم آرزو از تابستان ۲۰۲۱ شروع میشه از وسط سیل ههنان چین، جایی که وانگ ییبو برای کمک به سیل زدهها رفته بود ولی به دلایل عجیبی موقع امدادرسانی مفقود و باعث اتفاقات خاصی شد در واقع دلیل این وقایع به دو سال قبل برمیگرده به اوج روزها...