جیانگ با شنیدن صدای نوتیف گوشیش با خوشحالی تلفنش رو برداشت و بعد از وارد کردن رمزش وارد صفحه چتش با چیونگ شد...شروع به خوندن کرد و با هر کلمه شکست...به اخرش که رسید متوجه شد صورتش کاملا خیسه...خب...این صد در صد یکی از شوخی های مسخره چیونگ بود...میخواست اذیتش کنه...عصبانی شمارش رو وارد کرد و متوجه شد بلاک شده!!
این...این دیگه زیاده روی بود!یادش اومد که قرار بود پیش ییبو باشه،پس ایندفعه به برادرش زنگ زد که بعد از چند تا بوق که یواش یواش داشت نا امیدش میکرد بالاخره صدای خستش و شنید.
+جانم جیانگ؟؟
جیانگ سعی کرد خش صداش که بخاطر گریه ایجاد شده بود رو از بین ببره.
جیانگ:میشه گوشیو بدی به چیونگ؟؟
ییبو اخمی از گیجی کرد...
+ببینم تو صدات گرفته؟چیزی شده؟؟
جیانگ ته مونده ی انرژی وجودش رو به صداش داد تا فرد پشت خط به چیزی شک نکنه.+داگاااا!چقد بدبینی...فقط چند ساعت حرف نزده بودم صدام بخاطرش گرفته... نگفتی...میشه گوشیو بدی چیونگ.
ییبو با کمی عصبانیت که از یاداوری رفتار چیونگ بود جواب داد.
+نخیر...جناب غیبش زده...یه پیام بهم داده که حالم خوب نیست،نمیتونم بیام و من و با این همه کار تنها گذاشته...هرچقدرم بهش زنگ میزنم جواب نمیده...راستی...چیکارش داری؟؟
جیانگ که حالا کمی نگران شده بود با لکنت گفت
جیانگ:هی...هیچی...ظهر بهم گفت داره میاد پیشت میخواستم ببینم رسیده یا نه.
+عاعا...نگران اون میشی نگران من نه؟
جیانگ:داگا!!خودت میدونی که من همیشه نگرانتم...ییبو خواست با خنده جوابشو و بده که با صدای یکی از کارکنان به خودش اومد و فهمید کار مهم تری از اذیت کردن داداش کوچولوش داره...حیف که نمیدونست بعدا خودشو لعنت میکنه که چرا انقدر زود از صداش دست کشیده و چند ثانیه بیشتر بهش گوش نداده تا شاید بعدا یکم کمتر دلتنگ باشه...
+جیانگ من باید برم...مراقب خودت باش.
و قبل از اینکه جیانگ بتونه چیزی بگه گوشی قطع شده بود!نفس عمیقی کشید...خب این تنها خطش نبود...و چیونگم نمیتونست تا ابد نسبت به تلفنش بی تفاوت باشه!سریع سیم کارتشو عوض کرد و دوباره شماره چیونگ و گرفت...بار اول بی نتیجه بود...چهار بار بعدشم...کم کم داشت ناامید میشد که بالاخره صدای خش داری رو شنید.
VOCÊ ESTÁ LENDO
¤change¤(completed)
Fanfic"همه چیز از یه تغییر شروع میشه" شیائو جان بخاطر فشار های روانی که بهش وارد شده قصد خودکشی داره اما در همین حوالی با وانگ ییبو رو به رو میشه!کسی که بی شک بیشتر نه اما کمتر از خودش دیوانه نیست! عاقبت این دو چی میشه؟از راز های همدیگه سر در میارن؟؟میفه...