کیا روی صندلی نشست و خندش گرفت. این اولین باریه که به قوهخونه میاد و حس جالبی داره.
احساس مردتر بودن میکرد و نمیفهمید چرا چنین فکری میکنه.پیرمردی شلخته و کثیف با بوی وحشتناک و غیر قابل تحمل سراغشون اومد و در مورد اینکه چی میخورن پرسید. کیا حتی شک داشت بعد از غذا خوردن توی این جای بهم ریخته و عجیب و غریب زنده بمونن. آرتان به کیا خیره شد و به جای جواب با شونههای بالا رفته پسرِ متعجب مواجه شد. سفارش املت و چای داد و بعد رفتن پیر مرد جفتشون بی دلیل خندیدن.
احتمالا بدترین و کثیفترین قهوهخونه ی کل ایران رو انتخاب کردن و قراره با مسموميت راهی بیمارستان بشن و هیچ کدوم اعتراضی ندارن.
کیا دستش رو روی پیشونیش گذاشت و بعد از چندتا سرفه سعی کرد از خندیدنش کم کنه. آرتان به خودش اومد و دید محو صورت پسر مقابلش شده. انتظار داشت یه صدایی توی سرش بگه اشتباهه ولی مغز و قلبش هم زمان کلمهی آرامش رو فریاد میزدن.
اون پسر واقعاً براش خاص شده. مخلوقی که باعث شد ؛ آرتان بدون هیچ فکری از خدای خودش بابت خلق چنین فرشتهی زمینیای تشکر کنه.
کیا متوجه نگاه خیرهی آرتان شد و با پر رویی حرف زد.
-ها؟ آدم ندیدی؟
منتظر بود آرتان باهاش کلکل کنه اما اون مردِ گنده دستش رو زیر چونش زد و با لبخند جواب داد.
-تو با بقیه فرق داری...
-یعنی چی؟
-خودتی... قیافه نمیگیری. تظاهر نمیکنی... نمیدونی چقدر سخته آدم خودش باشه.
-مگه تو خودت نیستی؟
-من؟! سر کار باید یه مردِ منظم و کاری و دقیق باشم. جلوی بابام باید خوش برخورد و دوست داشتنی. جلوی دوستام با حوصله و خوش اخلاق. توی باشگاه زنجیر طلا با مرام و معرفت و یه جورایی لات... نه.. من خودم نیستم.
-تو مجموعهای از همهی اینایی...
آرتان جرعت نکرد جواب بده. میخواست بگه تنها زمانی که خودش رو حس کرده همین لحظهست. همین دقیقه و همین ثانیه جلوی برترین مخلوق خدا.
با از راه رسیدن بشقاب فلزی املت و دوتا چایی توی استکان کمر باریک لبخند زدن.
نون سنگک و یه دسته ریحون تازه هم کنار غذاشون بود و بر خلاف انتظارشون تمیزتر از محیط قهوهخونه و کارمندهاش بود.عطر غذا به طرز معجزه آمیزی خوب و جذب کننده بود.
کیا بیتوجه به آرتان زودتر شروع کرد به خوردن و چشم هاش گرد شد.این خوش مزه ترین املت تاریخه. هیچ جا بهترش پیدا نمیشه.
سرش رو بلند کرد و دید آرتان هم با چشم های گرد نگاهش میکنه.
YOU ARE READING
کفن پوش
Romance[COMPLETE]by saba2079 ((میگن اگه چهل نفر کفن یکی رو امضا کنن میره بهشت. ولی من میگم اگه تو کنارم باشی دنیام بهشت میشه.)) اگه از رمان گی فارسی خوشتون میاد یه سر بزنید♡