دقیقا یه ربع به سه بامداد بود و جیمین تازه از تمرین دیرقت (یا شایدم خیلی زودش) داشت برمیگشت خونه.اون به معنای واقعی کلمه در حد فاک خسته بود.کاملا اماده بود که بره خونه،یکم رامن بریزه تو خندق بلاش ،و حتی قبل این که بره زیر پتو بخوابه.
با این وجود.
=چرا این همه پا داره؟
اولین فکری بود که وقتی خیلی اروم دوباره در خونه اش بست به ذهنش رسید.
فکر دوم که از نظرش خیلی منطقی تر بود این بود که خونه رو اتیش بزنه و فرار کنه.
سومین فکرش این بود که بکشتش.باید بکشمش.به هزار پای تو خونه زل زد که کاملا با خیالت راحت داشت گوشه دیوار وقت میگزروند.من باید این بچ که فکر میکنه اینجا مال خودشه بکشم.
پسر بلوند اهی کشید،رو زمین زانو زد و سعی کرد جارو روکه حدود یه متر با اون حشره لعنتی فاصله داشت و توی کمد بود برداره.
هزار پا از جاش تکون خورد.
جیمین جیغ بلندی کشید وسایلش که روی زمین ول کرده بود برداشت و بیرون خونه پشت در وایساد.
شایدم اون بچ اونجا رو مال خودش کرده،جیمین با خودش فکر کرد و خودش جمع کرد و سعی کرد نفسش منظم کنه و تپش های قلبشم اروم کنه.
از حشرات لعنتی در حد فاک متنفرم.
دو ثانیه بعد پشت در اپارتمانش وایساده بود و با یه اراده تازه پیدا شده به در زل زده بود.اون نمیزاشت یه موجود کوچیکه حال بهم زن برنده شه.
=تو قراره مثل یه مرد بری اون تو و اون موجود بکشی.
با خودش زمزمه کرد.دستش دستگیره در لمس کرد.
=خدای من،اگه اونم روی دستگیره در بوده باشه چی؟
به خودش لرزید دستگیره رو ول کرد و اومد عقب.جیمین دوبار دیگه ام تلاش کرد فقط برای این که بهش ثابت شه در حد یه جوجه ترسو.فکر کنم واقعا شبیه چیزی که میخوری میشی،با خودش فکر کرد،به در که از اون در برابر اون جلوه جهنمی از موجودات حفاظت میکرد خیره شد.
امیدی نیست،احتمالا مثل همیشه برم بیرون!مطمئنم هوسوک ناراحت نمیشه اگه بخوام رو مبلش بخوا....
/آه، نمیخوام عجیب بنظر بیاد ولی چرا اینجوری به اون در خیره شدی؟
یه صدای نا اشنا از پشت جیمین این سئوال پرسید.جیمین از زمان کالج تو این اپارتمان زندگی میکرد دقیقا سه سال تمام.بازم اون نتونست اون مرد (واقعا جذاب )بشناسه وقتی چرخید به سمتش.
=منم نمیخوام عجیب بنظر بیاد ولی شما کی هستی؟
تلافی کرد.پسر بلند تر موهاش از تو صورتش عقب زد.
/من جئون جونگکوکم تازه اومدم در واقع دقیقا بغل این اپارتمانی که جلوش وایسادی زندگی میکنم.جیمین با یه نگاه خالی بهش نگاه کرد.
=یکی اثاث کشی کرده؟/اره،تو اون جعبه ها و این چیزا رو ندیدی؟
اون پسر در حد یه زمزمه گفت و یه ابروش بالا برد.
YOU ARE READING
¥ BUG ¥ »»» jikook
Short Storyبهت پول میدم اگه اون حشره رو بکشی. Writer:@youwontfindit