Forgotten Love

551 97 12
                                    


تهیونگ : بلاخره!
سرباز : چیزی شده قربان!
تهیونگ: زود باش برو به افسر کیم بگو اماده شه قراره این پرونده چند ساله رو تموم کنیم ، بروو.
سرباز با عجله بیرون رفت.
تهیونگ: بلاخره از دستش راحت میشم، عشق ، هع خیلی خنده داره!

***

الان بعد ساعت ها هنوزم رو صندلی کنار تخت نشسته و منتظره تا بهوش بیاد.
با چه فکری خودشو سپر کرده اون کرده بود ، اههه !
اصلا چرا نگرانشع ، هر چیم بشه تقصیر خودشه.
با تکون خودن پلک هاش سریع بیرون رفت تا پرستار رو صدا کنه ، ولی برگشت جینو در حالی که با سقف زل زده بود دید.
پرستار بعد چک کردن سرم و ..گفتن توصیه ها بیروت رفت و اون هارو تنها گذاشت.

تهیونگ : چرا همیشه ادای قهرمانا رو در میاری؟ کیم دست از این عشق مسخره بردار ، چرا هنوزم سعی داری بهم نزدیک شی وقتی میدونی قراره نامزد کنم؟

جین بعد دقیقه ها به سقف زل زدن نگاهشو به تهیونگ داد.

جین : چی باعث شده فکر کنی هنوز عاشقتم و اون کارو به خاطر تو انجام دادم؟
تهیونگ اول جواب جین تعجب کرد ولی به ولی خودش نیاورد.
تهیونگ : خب به غیر این چه دلیلی میتونه داشته باشه کیم؟
جین : من خودمو سپرد نکردم میخواستم بیام بزنم ولی مثل اینکه ..
تهیونگ : پس میخواستی منو بزنی
جین : و در مورد حرف دومت چرا فکر میکنی من هنوز عاشقتم و زندگی مو به خاطر آدم بی لیاقتی مثل تو نابود میکنم؟
تهیونگ : خوبه‌، دیگه میرم
جین : از اولش هم نباید میموندی
تهیونگ به جلوی در رسید ، دستشو رو دستگیره در گذاشت و این همزمان شد با ورود یک نفر به اتاق.
جونگ کوک : اوه جین چند بار باید بهت بگم این پرونده رو ول کن ولی تو‌
اهه ولش کن بهم زنگ زدن گفتن تو اینجایی ، اونا گفتن پرونده رو بستن و بلاخره از دست اون کیم تهیونگ عوضی خلاص میشی.

اصلا متوجه تهیونگ پشت سرش نشد.
جونگ کوک : جینا ببین با گچ هیچ فرقی نداری دیگه نمیزارم این شغل و ادامه بدی ، گفته باشم.
جین لبخند محوی زد.
کوک بوسه ای به لب هاش زد .
بوسه دیگه ای به لپ چپش زد مثل پنبه نرم بود.
با دستش چتری هاش رو به نرمی کنار زد.

نگاه جین به تهیونگ خورد .
تهیونگ بدون حرفی از اونجا خارج شد.
اون به هیچ وجه عاشق جین نبود اینو مطمئن بود.
پس چرا احساس می کرد یکی از عزیز تریناشو از دست داده؟

***

با قاشق خودش کمی از بستنی شو روبه روی لب های جین گرفت.
جینم با کیوتی دهنشو باز کرد .
از وقتی که شغلش رو گذاشته ود کنار احساس می کرد زندگی بهتر قراره، دیگه تهیونگ رو نمیدید ، اینجوری راحت تر بود !
نه اینکه هنوز عاشقش باشه ، نه اون الان عاشق جونگ کوک بود ، پسری جینو از توی چاله زندگیش کشید بیرون و یه زندگی نو بهش هدیه داد.
عشقش به تهیونگ از اولم اشتباه بود ،اشتباهی که باید به فراموشی سپرده میشد!

____________*

این یه وانشات کوتاه بود فقط یه هو به ذهنم رسید دوست داشتم بنویسمش!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 09, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Forgotten LoveWhere stories live. Discover now