"سرشو بزنید"
"اون جادوگر رو بکشید"
"حق زندگی کردن نداره"
چیشد که به اینجا رسیدم؟!
پادشاه رو به روم ایستاد و با چهره خشکش نگاهی بهم انداخت.
"تو جرعت کردی ملکه اینده این کشور رو بکشی چیزی جز مرگ در انتظارت نیست"
آرا در بغل پادشاه فرو رفت و با ترحم به من خیره شد.
" لونا بیچاره ، بزار باهاش صحبت کنم "
"بانو آرا چقدر بخشندس"
"با اینکه اون بارها اقدام به قتلش کرده ولی بازم مهربونه باهاش"
پادشاه ناراضی بودن به این خواسته رو میشد از روی صورتش خوند ولی سری به نشانه تایید تکون داد.
به سمتم امد و نزدیک گوشم زمزمه کرد.
"ممنون که کارم رو راحت تر کردی حالا هیچکس به من شک نمیکنه هیچوقت این لطفتون رو فراموش نمیکنم بانو چویی لونا"
وقتی میخواستن سرمو بزنن یاد برادر کوچکترم افتادم که الان نه مادر و پدری و نه خواهری داره...
اگه ی فرصت دیگه داشتم خانوادمو نجات میدادم.
نمیزاشتم به پدرم تهمت خیانت بزنن و مقاممون رو بگیرن.
نمیزاشتم مادرم از غصه دوری پدرم مریض بشه و بمیره.
نمیزاشتم برادرم یتیم و بی کس بشه .
فقط اگه ی فرصت دوم داشتم....
*******
جئون جونگ کوک
16
ولیعهد (پرنس دوم)
____
جئون جیمین
18
برادر ناتنی جونگ کوک (پرنس اول)
____
جئون جینا
9
خواهر خونی جونگ کوک و ناتنی جیمین (پرنسس اول)
____
چویی لونا (تو)
17
وارث بچه اول دوک اعظم
____
چویی الیو (Elio)
11
بچه دوم دوک اعظم
____
لی آرا
14
دختر دوک لی
____
مین یونگی
19
وارث و پسر مارکئوس
____
مین یونجی
17
دختر مارکئوس
____
کیم تهیونگ
18
پسر کنت و شوالیه ولیعهد
____
جانگ هوسوک
19
؟؟؟؟❀ ❀ ❀ ❀
قوانین کشور بریتانیاسن قانونی 18سالگی
سن قانونی ازدواج 19سالگی
*****
اهم اهم سلام
*خود را به اون راه زدن راجب اینکه گفته بود فیک نمینویسه*
خوبید؟
من با ی فیک جدید امدم ژانرش با بقیه فیکایی که نوشتم فرق میکنه
قسمت اول کی اپ میشه؟ نمیدونم
باید برای نوشتنش تمرکز کنم تا خوب از اب در بیاد نه چرت و پرت تحویلتون بدم.
پس منتظرش باشید.
به شخصه جدیدن عاشق ژانر تناسخی و برگشتن به عقب شدم.
پس بدونید که قراره با این ژانر توی سرتون خراب بشم.
و بهم اعتماد کنید قرار نیست مثل اخر فیک قرارداد بشه.
نظری، ایده ای، سوالی چیزی داشتید من در خدمتم •~•
YOU ARE READING
My Second Chance To Live ||JJK(COMPLETED)
FanfictionSEASON 1 COMPLETED SEASON 2 COMPLETED میدونید چرا به بعضی ها شانس دوم برای زندگی کردن داده میشه؟! چون لحظه مرگشون پر از پشیمونی، غم و ناامیدی برای کارهایی که میتونستند انجام بدن ولی انجام ندادن. و لحظه مرگ من هم همین حس ها رو داشتم پشیمونی، درد،...