"پارک جیمین"((قضیه نامجون چیه؟))
از روی تخت بلند شدم از اتاق بیرون رفتم هوسوک و یونگی روی مبل نشسته بودن با هم حرف میزدن هوسوک نگاهم کرد کفری و عصبی گونه ام میسوخت سمت اینه رفتم با دیدن خراش روی گونه ام متوجه شدم اسلحه پوستم و ساییده
گوشیم تو دستم لرزید پیام تهیونگ و باز کردم
((نگران نباش نامجون فقط به یه تهدید و تلنگر نیاز داشت تا خودش و لو بده البته جای خواهرش هم امنِ با شرط اینکه مواظب خواهرش باشن دهنش و باز کرده))
((خوبه))
((البته چیزای بیشتری گفته مخصوصا در مورد تو))
((هوم؟))
((تو اظهاراتش گفته مهره اصلی تویی و این تویی که به یونگی میگی چیکار کنه))
جوابش و ندادم نامجون احمق بود و احمق میموند اون یکی از اشتباهاتم توی حرکت مهره ها بود.
✔ سالن برگذاری فینال مسابقات شطرنج جهانی
بعد یک ساعت بازی بی وقفه بالاخره تموم شد فینال تموم شد و نتیجه دور از انتظار نبود
با خریدن یک بطری شراب گرون قیمت سمت نمایشگاه جانگکوک راه افتادم البته سمت در پشتی اون نمایشگاه که به زیر زمینش میرسید احتمالا امن ترین جایی که بتونیم همدیگه رو ببینیم همین جا بود بعد حدود نیم ساعت چرخیدن الکی تو شهر برای اینکه مطمئن شم کسی دنبالم نیست کنار در خروجی اضطراری پشت ساختمون نگهداشتم و پیاده شدم قبل از اینکه در بزنم در باز شد با لبخند وارد شدم
-سلام
دستش از پشت دور کمرم حلقه شد: سلام
نفساش کنار گوشم لبخند رو لبم اورد : دیر کردم؟
روی گردنم و بوسید: هوم نه اگه دیر میکردی هم مهم نبود
دستم و عقب بردم پشت موهاش و نوازش کردم : خوبی؟
-الان اره
به اطراف نگاه کردم یه سوییتی که گوشه گوشه اش پر بود از تابلو های نصفه و گاهی پاره شده
بوی رنگ و تینر تنها بویی بود که زیر بینی میپیچید-میخوای اینجا ها رو بهم نشون بدی؟
با کنجکاوی به اطراف نگاه کردم
زمزمه اش و تو گوشم شنیدم: چند دقیقه ساکت باش و همین جا بمون
دستش دور شکمم محکم تر شد بینیش و به گردنم کشید : دلم خیلی برات تنگ شده بود
ESTÁS LEYENDO
chess king📍 |kookmin|
Fanfic[شاه شطرنج] • |پایان یافته| _ تو بازی و ساختی و من تمومش میکنم و حالا «کیش و مات» کاپل اصلی: کوکمین _ یونمین ژانر: جنایی_رمزالود_عاشقانه