PT_65=سایه های ناشناخته

170 24 9
                                    

نامجون با منگی چشماشو باز کرد
اولین چیزی که دید یه زن با لباسای رنگی روی تاب چوبی که معلوم نبود ریسماناش به کجا وصل بودن نشسته بود ....همه چیز توی سیاهی عمیقی غرق شده بود انگار سطح زمین اونجا پر از اب بود ولی نامجون هیچ احساس خیسی نمیکرد ولی وقتی نوک پای اون به سطح زمین میخورد اون سطح مثه قطره ابی که توی دریاچه می افتاد پژواک میشد همه چیز عجیب بود و نامجون تازه بیدار شده بود و نمیتونست درک کنه حس و حال اون دقیقا شبیه سوم شخصی بود که داره تو تاریکی فیلم میبینه ولی در عین حال انگار اون شخصیت اصلی اون ماجرا بود
در همون حال که نامجون با خودش کلنجار میرفت دختر جوان سمتش برگشت و همونجا بود که نامجون احساس کرد که پایان دنیا نزدیکه
دیدن چهره اشنای اون فرد اونم زنده در اونجا باعث شده بود مردمک‌چشمای نامجون از ترس گشاد بشن
نامجون: ..... ایرن ..؟
ایرن چهره ای کاملا مهربونی داشت و یه لبخند ملایمم رو لباش بود و صداش مثه اواز تکراری دریا بود که با ارامش تمام یه روند تکراری جزر و مد رو برای ساحل انجام میداد
ایرن : سلام نامجونا
نامجون هنوز شوکه : تو ...من وو......
ایرن دید که حرف زدن برای مخاطبش خیلی سخته تصمیم گرفت کمکش کنه
ایرن:اشتباه نکن نامجونا.....من جز اسمت چیز خاصی نمیدونم
نامجون بدون توجه به حرف ایرن ناباورانه هنوز با خودش کلنجار می رفت
نامجون :هنوز زنده ایی؟ .....این ...این چطور ممکنه ؟
ایرن:خیلی ساده ....
جی هوپ :اههه
ایرن:انگار دوستات بیدار شدن
جی هوپ و جی بی باهم بیدار شده بودن و داشتن اطرافشون و انالیز میکردن  و اونا هم همون ری اکشن های نامجون رو داشتن و در اخر وقتی نگاهشون به تنها شخص عجیب اونجا افتاد از لحاظات پیش هم شوکه تر شدن
هر چی باشه اون ملکه دشت خورشید بود ......اون ...ایرن ...زن کیم سودونجه بود
جی هوپ ناباورانه :تو......تو چه طور زنده ای؟
ایرین : انگار هرکی من و ببینه اولین چیزی که قراره قراره بگن همبن باشه....توی تاریکی هر کی زنده میمونه .....این که منو میشناسین با اینکه قرن هاست که اینجام عجیب نیست ولی اینکه شما چرا اینجایید عجیبه
جی بی: ودف:/اگه تو زنده ایی پس خوک ها هم میتونن پرواز کنن:/
ایرن با صدای ملایمی زد زیر خنده
ایرن:ازت خوشم اومد جی بی ولی خوب هرکی که میاد اینجا دوتا دلیل پیشترنداره یا می خواد بمیره یا دنبال قلب مدوسا س ....خوب شما دنیال چین ؟؟مرگ یا قلب مدوسا؟؟
اون سه تا شوگه شده بودن انگار اونا تنها کسانی نبودن که به اونجا اومده بودن
جی بی:نامجونا به نظرت به یه مرده میشه اعتماد کرد ؟؟
نامجون چشماشو تو حدقه چرخوند اوضاع به اندازه کافی دور از ذهن و استرس زا بود و جی بی هم قرار نبود با اون سوالاس اوضاع رو درست کنه
جی هوپ:قلب مدوسا
جی بی/ نامجون :هوپپپپپپ
ایرن چشماشو بست:که اینطور
ایرن چشماشو باز کرد و به زمین زیر پاهای اون سه تا اشاره کرد
ایرن:قلب مدوسا توی اون مجسمه اس
و اب شروع به تغییر کرد و روی سطح شفافش یه تصویری نمایان شد و اون همون مجسمه عجیب بود که وسط شعله های خشک نشسته رو شهر بود
ایرن :من بهتون میدمش
نامجون سعی کرد پیشتر از این شوکه نشه به اندازه کافی همشون مضحک شده بودن
نامجون:چی می خوای؟؟؟
ایرن :هیچی
جی هوپ :ههه فکر کردی با دوتا گوساله طرفی ؟؟
جی بی:چرا دوتا ما که سه تاییم
جی هوپ پوکر : چون تو واقعا یه گوساله ای
ایرن بدون توجه به بحث اونا از روی تاب پایین اومد با قدمای اروم به سمت نامجون رفت که بدون هیچ تغییر نگاهش میکرد
ایرن:اشتباه نکنید با ور داشتن و خارج کردن اون از اینجا به من هم کمک کردین
نامجون:چه کمکی ؟؟
ایرن با لبخندی که رنگ و بوش عوض شده بود گفت :رهایی
طمع .... به قول گرو انسان ها با طمع ساخته شدن ولی برای گول زدن خودشون اسم های مختلفی روش گذاشتن ...ارزو ...رویا ....هدف ...
ایرن از این قضیه استثنا نبود اون سال هاست که به خاطر یه چیز مسخره گیر افتاده بود هرچند این انتخاب خودش بود...طمع قدرت باعث گیر افتادنش شده بود و الان طمع ازادی رو داشت ....و این اصن ساده نبود ......حالا اون سه تا اول دو راهی بودن که با داستان های متفاوتی رقم خورده بودولی یه چیز مشترک داشتن اونم سناریو های فاجعه باری بود که با هر تصمیم قرار بود پیش بیاد و اون سه تا این رو به خوبی درک میکردن
حالا باید نامجون انتخاب میکرد که از بین بردن قلب مدوسا و جلو گیری از فاجعه و ازاد شدن ایرن ملکه دشت خورشید که از قضا زنده بود یا رها کردن قلب مدوسا و از بین بردن همه تلاشاشون تا اینجا....کدوم بهترین گزینه بود ........ولی تنها مشکل اصلی این قضیه حل نشده بود نامجون هیچ تصوری از ناشناخته جلوش نداشت و این حتی باعث میشد پیشتر سنگینی چیزی که در حال رخ دادن بود رو روی شونه هاش احساس کنه و مرده بودن فرد روبه روش هم قرار نبود سنگینی این مسئولیت رو کمتر کنه که شاید اون فقط یه روحه
ولی خوب اون بهترین تصمیمی که میتونست برای الان بگیره رو گرفت نمیدونست ازاد بودنش چه ضرری میرسونه....شاید دو سال دیگه برای تصمیمی که الان گرفته خودشو لعنت کنه ولی برای الان اون بهترین تصمیمی بود که به عنوان یه لیدر میتونست بگیره
نامجون :قبوله
ایرن دستاشو اورد بالا
ایرن :حالا وقتشه برگردین
همون طور که اونا در حال محو شدن بودن ایرن لب زد
ایرن:تصمیم درستی بود
ولی نامجون یه چیزی مثه خوره افتاده بود به جونش با شک گفت:فکر نکنم
و همه چیز دوباره برای اون سه تا توی خلا فرو رفت و دریغ از این که بدونن قراره سایه هاشون دست به کشتن خودشون بزنن تا اونا بتونن مستقل تر باشن بدون اینکه سایه کسی باشن
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
های دی گوست های مامان
واقعا شرمنده من این روزا خیلییی درگیرم و هنوزم درگیرم و اصلا وقت سر خاروندنم ندارم.....😭😭😭
واقعا شرمنده
قول میدم سرم که خلوت شد دوتا پارت اپ کنم 🥺
مرسی از کسایی که میخوونن و ووت میدن و تا الان صبر کردن 💜💜💜
من همه تون رو دوست دارم 💜😍
مراقب خودتون باشید ✨
و خوشحال میشم که نظراتتون رو ببینم و اگه دیر جواب دادم بببخشیددد 😭💋

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Onde histórias criam vida. Descubra agora