پارت 26 🌝

208 34 31
                                    

پارت 26

**فلش بک **
**رزي **

روی پل دنبال کسی که بهش زنگ زده بود می‌گشت، اون وقت روز شلوغ نبود و تعداد کمی ماشین روی پل حرکت می‌کرد. کنار پل یه مرد قد بلند تنها بود که دستا‌ش تو جیبش بودو به رودخونه نگاه می‌کرد.
پشتش بود و نمیتونست صورتشو ببینه ولی حدس میزد که همون آدم باشه برای همین رفتو پشتش ایستاد و سرفه مصنوعی کرد تا متوجه حضورش بشه.

°بالاخره اومدی ولی دیر کردی.
رزی جلو رفتو کنارش ایستاد و با دیدن صورتش چشماش 4 تا شد.
÷آقای لی؟
°اینجا هیونجین بگی خیلی بهتره.
÷تو، تو چجوری؟کی هستی؟
°عه پس دختر عموم منو معرفی نکرده، اشکال نداره خودم معرفی میکنم.
هیونجین کامل سمت رزی برگشت و دستشو طرفش دراز کرد.
°حیف شد نزاشتن از اول همو بشناسیم.
°سلام لی چهیونگ من لي هیونجین، پسر عموی یکی یدونه تو و جیسو هستم.

ابرو های رزی توهم رفت نمیتونست بفهمه اون داره چی میگه.
°به نظرم بهتره بشینی چون چیزایی که قراره بفهمی هوش از سرت میپرونه.
رزی و هیونجین رو صندلی های کنار پل نشستن. باد می‌وزید و موهای رز رو تو هوا به گردش مینداخت.
°بهتره از اول همه چیزو تعریف کنم. باورت نمیشه چقد برای این لحظه صبر کرده بودم.
هیونجین با خوشحالی دستاشو بهم مالید.
°خب دیگه داستانم رو شروع میکنم.
°دقیقا 5 سال پیش همینجا روی این پل دختری رو معامله کردن، بهتره بگم برای اینکه کسی حضورش رو متوجه نشه.
°لي جونگی عموی بنده 5 سال پیش متوجه میشه که یه دختر دیگه به جز جیسو داره.
18 سال پیش زمانی که مست بوده به زن عزیزش که مثلا بیشتر از هرچیزی تو دنیا دوستش داره و دوقولو هاشون رو باردار بوده خیانت میکنه و حاصل این خیانت دختری به اسم چهیونگ عه.

ابروهای رزي توهم رفتو زیر لب زمزمه کرد :چهیونگ؟
°مادر اون دختر تصمیم میگیره بچه رو مخفی کنه وبدنیا بیاره و بزرگش کنه و با یه مرد داعم الخمر ازدواج میکنه ولی به اون مرد نمیگه پدر بچه تو شکمش کیه. 13 سال بعد وقتی شوهر مادر چهیونگ میفهمه پدر واقعی چهیونگ کیه اون زن و شوهرش تصمیم میگیرن پدر و زن پدر چهیونگ رو از وجودش آگاه کنن و چهیونگ رو درست تو کلاسی که جیسو و یئوپ خواهر برادرش درس میخوندن گذاشتن. دقیقا 5 سال پیش روی همین پل جونگی و زنش چه وون از وجود چهیونگ داستان ما آگاه میشن و برای اینکه جیسو و یئوپ چیزی نفهمن هر ماه به حساب پدرخوانده چهیونگ پول واریز میکنن. قبل از اینکه چه وون خیانت همسرش رو بفهمه با قمار کردن همسرش سرو کله میزده و وقتی خیانت رو میفهمه از جونگی طلاق میگیره ولی هیچکدوم نمی‌خواستن بچه ها خیانت پدرشون رو بفهمن و تموم این 5 سال شکسته شدن و حرفای جیسورو تحمل کردن. همه چیز خوب بود تا وقتی که چهیونگ از خونه فرار کرد و بعدش غیب شدن ناگهانی پدرخواندش. البته بهتره بگم کشته شدنش.
°چهیونگ توی داستان تویی، تو دختر لي جونگی و خواهر جیسو و یئوپی.

Light in the dark(jensoo) Where stories live. Discover now