از طرف دیگه لویی هیچ وقت فراموشش نکرد و این موضوع رو وقتی باهم به پارک رفتن با مطرح کردنش اثبات کرد.
شروع خیلی خوبی بود، اونا فقط دستهای همدیگه رو گرفته بودن، و جوری رفتار میکردن که انگار هیچ درگیریایی بینشون اتفاق نیوفتاده.
درواقع یجورایی بامزه بود.با وجود تمام اینها، به عنوان یه زوج دوستداشتنی این حس تنفرشون هنوز از بین نرفته بود.
درسته که همیشه یه موضوعی بود که سرش جر و بحث کنن و به این تنفر دامن بزنن.در حال حاضر داشتن سر اینکه اسم اون بچه گربهها رو چی بذارن باهم بحث میکردن.
لویی میخواست اسمهای اونا رو از روی ابر قهرمانها بذاره تا خفن بنظر بیاد اما هری میخواست اسمهای ست شده مثل رزی، گل نرگس و زنبق وحشی بذاره.
لویی کلی شاکی شد و گفت اینکه ادمها اسمهای ست دارن خیلی رو مخ و مسخرهست اما هری با تحقیر کردنش باهاش مخالفت کرد.
بالاخره با دوتا اسم ست و یه اسم ابر قهرمانی راضی شدن.
البته باید صبر میکردن تا ببینن اون بچه گربهها چه شکلی هستن تا اسمشون هم در درخورشون باشه.
خیلی طول نکشید تا لویی برگرده و خیلی عادی به هری بگه :
"میدونی، حس میکنم لمس شدن نیپلهام جالب بنظر بیاد."باعث شد هری مبهوت و گیج بشه: "چ_ چی؟"
لویی لبخند ملیحی زد: "اره خب اونا حساسن، و وقتی ترن آن میشم حساستر هم میشن. منم از این حس خوشم میاد."
هری عصبی با انگشتهاش بازی میکرد: "آ، آهان"
لویی چشمکی بهش زد: "خب چیزی هست که تو ازش خوشت بیاد؟"
هری معصومانه گفت : "ام منم از باغبونی و کتاب خوندن خوشم میاد." نخودی خندید. "چطور؟"
لویی داشت به ناله میوفتاد : "ام نه منظورم اینه که چی میتونه ترن آنت کنه؟ بیخیال حتما چیزی هست که داغت کنه، ما داریم باهم قرار میذاریم ، میتونی بهم اعتماد کنی."
هری دستپاچه شد و نگاهش رو از لویی گرفت : "نه چیزی نیست، من کلا از اینجور چیزا خوشم نمیاد."
اون داشت دروغ میگفت.
خیلی چیزا بود که هری رو از خود بیخود کنه، اما اون دوست نداشت باصدای بلند عنوانشون کنه.نمیخواست لویی فکر کنه که اون خل و چله، ازش سوال پرسیده بود اما هری فکر میکرد ممکنه لویی از چیزی که در جواب میشنوه خوشش نیاد.
اخر سر لویی خندید و گفت : "هری بهم دروغ نگو، این فقط یه صحبت عادیه، یعنی اگر نمیخوای بگی نگو اما مطمئن باش با گفتنت من قضاوتت نمیکنم
او البته اگه بگم گربهت رو لوس باز اوردی قضاوت حساب میشه؟"
KAMU SEDANG MEMBACA
ROMEO | L.S
Fiksi Penggemar🐈⬛ COMPLETED هری یه پسر شیرینه و شهر جدیدی که بهش نقل مکان میکنه باعث میشه گربهی عزیزش حامله بشه، چند تا کینک مخفی داره، از همسایه بی ادبش منتفره و روحیهی کله شقش اونو به سمت کلی دراما میکشونه. 🐈⬛ SMUT, LOUIS TOP 🐈⬛ PERSIAN TRANSLATION