خوب یه چیز بگم دوباره
من قبل شروع هر پارت جدید تیکه اخر پارت قبلی هم دوباره تو پارت جدید تایپ میکنم که خودم گیج نشم و بدونم از کجا میخوام به جملات گهربارم ادامه بدم😑😂 پس گیج نشید که چرا دوبار این متن رو خوندید و بوس بهتون😎🤞🏿
_________________________سرشو اورد طرف گوشم میدونست چقدر روی گوشم حساسم و وقتی یکی تو گوشم حرف بزنه تحریک میشم
و گفت
: نگران نباش بیبی بوی
و ریموت پرده هارو از جیبیش دراورد و تمام پرده هارو کشید پایین: ته ته.. لط..فا .... من...من که کاری نکردم
شستش رو از چونم آروم اروم به سمت لبم هدایت کرد و در حالی که داشتم لبم رو نوازش میکرد گفت
: مطمعنی که کاری نکردی بیبی بوی ؟
اینبار کاملا لباش رو گزاشت رو گوشم و گفت:
: اون نماینده های شرکتjunta هم میدونن که اون پسر جذابی که مثل یه هات بوی رو به روشون وایساده بود و با حرفاش باعث جوش خوردن یه قرارداد ملیون دلاری شد و همینطور باعث دلسوزیشون راجب برادر بیچارش که از قضا روانی هم هست ، وقتی زیر دستای من میاد کافیه هرمنفس هام رو حس کنه تا تبدیل بشه به یه بیبی بوی لرزون که با هر حرکت از طرف ددیش اون دیک لعنتیش سفت میشهحرفای لعنتیش درست بودن اما باید بگم هولی شعت اون تایلندی بلد بود فکر کنم گند زدم
: اوم ته ته میشه بریم خونه بعد تنبیهم کنی
: ایندفعه باهات موافقم چون اصلا دلم نمیخواد که با صدای دراوردن جیغ برادرم به درصد بچ بودنم تو شرکت اضافه بشه نظر تو چیه بیبی؟
تند تند و بدن فکر گفتم
: اره اره فکر کنم هنوز نمیدونن که یه بچ اعظمیاوه این چی بود گفتم ، کوکککک اخه چجوری تو این شرایط میتونی این لقب فاکی رو بهش نسبت بدی
صورتم رو تهیونگ خر کن کردم و بهش گفتم
: اوم البته منظورم یه بچ جذاب اعظم بود
و سریع از زیر دستش در رفتم و خودمو از اتاقش پرت کردم بیرونشعت فکر کنم خیلی سریع پریدم بیرون چون منشی یون با دیدنم ابی رو که داشت میخورد تف کرد تو صورت آقای لی معاون بخش مالی شرکت
خندم گرفته بود ولی خوب قرار نبود کسی این چهره من رو دوباره ببینه البته به جز یک نفر....
سریع حالت چهرم رو مثل همیشه کردم بلند داد زدم
: این کارا چیه دارید میکنید؟؟؟ یون خجالت نمیکشی این کارارو میکنی ؟؟ اقای لی شما هم بهتره تا ۲ دقیقه دیگه ...داشتم همینجوری داد میزدم که یهو دست تهیونگ رو روی شونم احساس کردم و صداش رو شندیم که گفت
_ هیونگ آروم باش چیزی نشده که الانم اقای لی سریع میره و لباسش رو عوض میکنه
اقای لی و یون سریع سرشون رو تکون دادن و در رفتن
کوک: تهیونگ نباید میزاشتی برن باید بدونن شرکت جای این کارا نیست
تهیونگ سرشو برگردوند و بعد این که مطمعن شد کسی نیستش سرشو اورد طرف گوشم و گفت : هرکی ندونه من که میدونم مقصر این ماجرا شما بودی اقای خشنشعت راست میگفت/:
کوک: خوب که چی اصلا من باید برگردم بار
و سریع جیم فنگ شدم
هوف نزدیک بودا وگرنه فکر کنم منو تا خونه با کتک میبوردسریع سوار ماشینم شدم و روندم سمت بار دیگه شب شده بود تقریبا
و من از سر و صدای وحشتناک بار نفرت داشتم نمیدونمچرا پدر اسرار داره که من برم تو اون بار کوفتی و مدیرش باشم
در بار رو باز کردم و بدون نگاه کردن به جوونای بیکاری که نشستن تو بار و فقط بلدن پولای باباجونشون رو خرج کنن به سمت دفتر مدیریتم رفتم که یهو به یکی خوردم
کوک_ اوه معذرت میخوام
دیدم دختره اصلا برنمیگرده طرفم شعت یعنی ممکنه ادما با یه تعنه خوردن بمیرن ؟ ( کوک خودت چی فکر میکنی بیبی/:)
کوک_ خانوم خوبید چرا برنمیگردید چیزتون شده ؟ خانوم؟
وا یا مسیح چرا برنمیگرده
دستمو بردم طرف صورتش و برش گردونم
چییی !!!!
کوک_ تت..و تو...تو بار من چه غلطی میکنی؟؟؟از زبان تهیونگ :
کوکی بعد حرفش بدونه این که بزاره عکس العملی نشون بدم از زیر دستم فرار کرد
هوف نمیدونم کی میخواد برگرده به همون کوکی سابقولی فکر کنم بدونم اون از وقتی اینطوری شد که بهش گفتن کیم جونگکوک .....
________________
خوب اوم یذره نامردی کردم و از زبان هردوتاشون جای حساسی تموم کردم 🤭😂
به نظرتون کوک دقیقا کیه ؟ شخصیتش چیه ؟
من خودمم دارم تعجب میکنم ماجرا چیه ؟😈😂اگر دوست دارید بگید بهم که پارت بعدی هم اپ کنم واستون ☹ وگرنه خوب اپ نمیشه چون دلم میخواد چیزی اپ کنم که بقیه دوسش دارن
کامنت بزارید واسم که اپ کنم بعدی رو یا نه 😶
عا راستی بگید بهم که عکس شخصیت هارو براتون اپ کنم یانه (:
BINABASA MO ANG
Hot but cute | vkook
Fanfictionvkook fic _شاهرگت نفسمه ، ترقوت جونمه _خودم چیم پس _تو تموم منی ، اگه نباشی نقطه پایانمی اگه باشی نقطه شروعم ____________________ ژانر : #ویکوک #دراماتیک #فان دو پسر یا شایدم دو برادر و عشق و درد اما پایانش باید خوب باشه ، مگه نه؟! _______ محارم نیس...