⚪20

1.3K 298 241
                                    

"پارک جیمین"

متوجه شدم که داره دوش میگیره حتی میتونستم نگاهش و حس کنم دستم و بالا اوردم و پیشونیم و لمس کردم درد میکرد

یونگی: دوش بگیر بیا بیرون

از حموم بیرون رفت سرم و بالا اوردم از دیوار شیشه ای نگاهش کردم که حوله اش و پوشید و کنار صفحه بازی ایستاد مشغول خشک کردن موهاش شد زل زد به صفحه شطرنج

با کمک دیوار و وان حموم زیر دوش بدنم و شستم و تمیز کردم سعی کردم زودتر از حموم که بخار گرفته و داغ بود بیرون بیام

کمربند حوله ام و بستم و بیرون رفتم سمت میز رفتم و از توی ظرف میوه ای که اونجا بود و موز برداشتم و پوست کردم بهش گاز زدم زل زدم به یونگی که با اخم زل زده بود به میز شطرنج واقعا به یه چیز شیرین نیاز داشتم

اون در مورد هوسوک میدونست؟

چی و مورد هوسوک میدونست ؟

تا چه حد در موردش میدونست؟

از حرفاش مشخص بود که به هوسوک اعتماد نداره

پس چرا پیش خودش نگهش داشته؟

حالا که بهش فکر میکردم برای نگهداشتن هوسوک کنار خودش لازم نبود به هوسوک اعتماد داشته باشه هوسوک صرفا کنارش بود از همه کاراش خبر داشت ولی بدون هیچ مدرکی بدون اینکه بتونه به چیزی دسترسی داشته باشه

یونگی: میدونی طراح این صفحه کیه؟

با صداش به خودم اومد و دست از فکر کردن کشیدم باقی موز و روی بقیه میوه ها گذاشتم و سمتش رفتم دیدم داره به صفحه شطرنج نگاه میکنه

کنارش ایستادم به صفحه شطرنج زیبای رو به روم که مهره های طلایی و سفید روش ایستاده بودن خیره شدم  : ویکتور شارستین

کنارش ایستادم به صفحه شطرنج زیبای رو به روم که مهره های طلایی و سفید روش ایستاده بودن خیره شدم  : ویکتور شارستین

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

روی صندلی نشستم چون کمر دردم واقعا داشت اذیتم میکرد

یونگی مهره شاه طلایی رنگ و برداشت : میدونی از چی درست شدن؟

chess king📍 |kookmin|Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang