پارت ۱

85 22 16
                                    

کارهای مزایده به خوبی پیش رفته بود و میدونست بعد از این همه وقفه باید برگرده پیش کسی که ضربان قلبش به ریتم نفس های اون گره خورده.

بهترین لباس رو پوشیده و عطر مورد علاقش رو زده و گردنبند کادوی تولدش رو بسته بود تا همه جوره عشقش رو بهش ثابت کنه.

امروز سالگرد آشناییشون بود، میخواست حسابی عشقش رو سوپرایز کنه،رستوران مجللی رزرو کرده بود و برنامه یه شام فوق العاده رو چیده بود.

با روشن کردن گوشیش نمایان شدن عکسش لبخند زیبایی زد و عکسش رو بوسید.

خلبان: مسافرین محترم به مقصد نهایی رسیدیم از اینکه در این پرواز همراه شما بودیم بسیار مفتخر شدیم.
ییشینگ:اوه رسیدیم ،چه زود!

سویون:هیچم زود نبود فقط زمان برای تو که تو رویای دادن به کریس بودی متوقف شده بود.

سرش رو برگردوند و به سویون نگاه کرد.

ییشینگ:بتوچه مال خودمه ،سینگل بدبخت چیه سوختی؟ انقد تنها موندی یادت رفته یه کونی هم برا حال دادن به بقیه داری.

سویون:کون خوشگلم لیاقت هر کسیو نداره.

سرش رو تکون داد میدونست اگه ادامه بده آخرش گریه خودش در میاد این دختر فراتر از یه عفریته بود.
سویون:میخوای یه راست بری دنبالش ؟من باید به مامانم سر بزنم میرسونمت بعد میرم.

ییشینگ:آره بنظرت بد نیست برم دنبالش ؟میخوای نرم دنبالش، برم رستوران بهش پیام بدم بیاد اونجا ؟یا به چان خبر بدم یواشکی بیارتش اونجا؟یا...

سویون:هوففففف بسه دیگه سرم رفت یه دادن که انقد مقدمات نمیخواد حالا.

سر شینگ رو بین دستاش گرفت و تکون محکمی بهش داد و گفت:

سویون:میرسونمت رستوران بهش زنگ میزنی تا بیاد اونجا سوپرایزش کن آخه خنگ من کی طرفو تا محل سوپرایز می‌بره؟ باید بری و منتظرش بمونی اوکی؟

ییشینگ:باشه سرمو ول کن موهامو بهم ریختی،دختره بیشعور به کریس میگم بندازتت جلو سگاش. ‌
سویون:بدرک فقط قبلش حقوقمو بریز لازم دارم.

ییشینگ:خیله خب بریم دیر شد.

بعد از تحویل گرفتن چمدوناشون به سمت پارکینگ رفتند.
سویون:چیه لباتو عین کون مرغ آویزون کردی؟چته؟

ییشینگ:کریس جواب نمیده چیکار کنم ؟وای استرس گرفتم ینی چی شده؟

سویون:گاد پلیز هلپ می،بهش پیام بده میبینه میاد
ییشینگ:خب چرا جواب نمیده ؟اون نمیزاشت به بوق دوم برسه جوابمو میداد.
سویون:حتما سرش شلوغه مث تو که بیکار آماده برای دادن نیست.
ییشینگ:باشه پیام میدم حتما میبینه میاد بریم کارای رستوران و ردیف کنیم.
سویون:بزن بریم
و کسی نمیتونست دلهره و شوق توی دلش رو برای دیدن کریس بفهمه.
سوار ماشین شدن و سویون بعد از رسوندن شینگ به رستوران به سمت خونه مادرش رفت.

ییشینگ:های جان خیلی وقته ندیدمت پسر

جان به محض رسیدن به شینگ مشتی نثار شکمش کرد.
ییشینگ:آخ چرا میزنی روانی مگه گناهم چیه؟!

جان:گناه؟! تو غرق گناهی.
عوضی میمردی بهمون خبر می‌دادی داری گم میشی اون آمریکای کوفتی؟
بعد شیش ماه زنگ میزنی میگی رستورانت رو برای امشب خالی کن لازم دارم،
مگه ما نوکرتیم؟!
و همینطور که غر میزد به سمت شینگ خیز برداشت،شینگ دوید و پشت میز پناه گرفت.

ییشینگ:ییبو کمک شوهرت میخواد بکشتم بیا بگیرش انگار از وحشی اومده،تو مثلا تازه عمل کردی چه انرژی داری!
ییبو:چیشده؟جان عزیزم چاقو رو بده حتما دلیل داره بعدا برامون تعریف می‌کنه.

جان مث بچه آروم گرفت و به حرفهای همسر عزیزش گوش داد به حر حال اون ییبو بود و رگ خواب جان دستش بود.
ییشینگ:آخی نیومده بودی منو میکشت راست میگه بعدا برات تعریف میکنم چیشد که بیخبر رفتم، معذرت می‌خوام اگه اذیتت کردم،
عصبانی نشو برات خوب نیس بیا کمکم کن تا بتونم منم مثل تو به چیزی که می‌خوام برسم.

جان:فاک یو بیا بغلم خیلی دلم برات تنگ شده بود بچ،زودباش.

سریع لبخند زد و رفت بغلش.

ییشینگ:چه مامان بیتربیتی بیچاره ادبیات بچه آیندت.

جان:هعی پرو نشو.

ییشینگ:باشه باشه.

ییبو:من طبقه بالا رو کاملا خالی کردم پیانو اونجا هست غذا و همه چیرو اوکی کردم،امیدوارم شب خوبی براتون رقم بخوره.

ییشینگ:خیلی ممنونم ،یه پرتره عاشقونه پیش من دارید.

ییبو:خواهش میکنم کاری بود که از ما بر میومد
جان عزیزم بیا بریم وقت دکتره،
راستی آقای کیم تو آشپزخونست میتونی ازش کمک بگیری.

جان: شب خوبی رو برای خودتون تو خاطرات بنویسید.
ییشینگ:وای اشکام دراومد خب چقد شماها خوبید ممنونم فعلا خداحافظ.

جان:خداحافظ مراقب خودت باش غش نکنی تا کریس بیاد.

خنده ای به شیطنت جان کرد و به طبقه بالا رفت همه چی درست بود فقط حضور کریس رو نیاز داشت گوشیش رو چک کرد اما خبری از کریس نبود با استرس گوشی رو توی جیبش گذاشت.

ییشینگ:چیزی نیست سویون راست میگه سرش شلوغه حتما میبینه و میاد آره میاد.

به طرف پیانو رفت تا قطعه ای که به افتخار رابطشون ساخته بود رو امتحان کنه.

بهم اعتماد کنWhere stories live. Discover now