part 3*فتوسنتز یا خون اشام؟*

56 29 6
                                    

(پشمام کیونگی چه صداش کلفت شده ، ینی منم نیم ساعت ورزش کنم صدام کلفت میشه؟)
چرا این پسر انقد افکارش مضحک بود ؟
-کیونگی تو رو بیون صدا میکنه پسره ی احمق ؟
هی ! صبر کن کیونگسو هیچ وقت بکهیون رو بیون صدا نمیکرد. 
و صداشم انقد کلفت نبود. 
و قائدتا ، کسی با ورزش انقد تغییر تو صداش به وجود نمی اوند. 
بکهیون با حالت گنگ از از جاش بلند شد و مبهوت به در و دیوار خیره شد .

+پس ...تو دزدی ؟

این مغز فندوقی همیشه وقتی از خواب پا میشد تا این حد خنگ میشد ؟ به سمت اتاق اون بچه ی بی دست و پا راه افتاد. 
بکهیون با شنیدن صدای قدم های کسی سمت اتاقش چشم هاشو باز و بسته کرد تا تاری جلو چشم هاش از بین بره. 
تازه داشت اتفاقات دیروز تا الان رو مرور میکرد. 
1 ~ یکی به اسم پارک باهاش تماس گرفته بود. 
2 ~ گفته بود جلو دره و کلی فحش بارش کرده بود. 
3 ~ پارک بی اسم بهش گفته بود دوس دختره کیم سویون عه ، نه نه   دوست پسرشه. 
4 ~ا ون قرار بود پیش بک بمونه. 
به اینجاش که رسید اخم محوی رو پیشونیش نمایان شد. 
وات ده فاک الان یه غریبه تو خونشه ؟ به مغزش بیشتر فشار اورد. 
5~تیانگ لاس زد دست به چمدون دزدی زده بود و اونا دیروز پیشه ننه بزرگش رفته بودن. 
6~بعد از اومدن به خونه پارک بی اسم تو اتاق کیونگ اقامت میکرد. 
همه چی واضح بود که با ورود بدون اجازه ی کسی اخم هاشو بیشتر تو هم کشید. 
+هوووو یابو چرا عین گاو سرتو میندازی پایین میای تو. 
چانیول هم متقابلا اخم هاشو کشید تو هم
مثل اینکه این بچه ی بی ادب ، عقل نداشتش برگشته بود. 
-درست صحبت کن بی تربیت
+اوووو تو که با ادبی چرا سرتو میندازی پایین میای تو؟
- اینجوری نمیشه ما باید درست حسابی حرف بزنیم ، انگار با اینجا موندنم یچیزیم بدهکار شدم. 
هر دو به سمت پذیرایی حرکت کردن و با همون اخم و دست های گره شده و سینشون ، بهم خیره شدن و  رو مبل های روبروی هم نشستن. 
+دقیقا باید چیکار کنم دست از سرم برداری ؟
- خب بذار کار هایی که کردی با زندگیم و بهت یاد اوری کنم جناب 
چانیول دونه دونه انگشت هاش رو ، با نام بردن لطف هایی که بکهیون به زندگیش بخشیده باز میکرد. 
-بی خونه شدم ، نامزدم و از دست دادم ، شغلم رو که تو شرکت بابا ی نامزدم بود و از دست داده ، ماشین لوکسم به فنا رفت ، بچمو از دست دادم....
بکهیون دستشو تو هوا تکون داد و حرفش رو قط کرد. 
+ هی هی تو که بچه نداشتی ، چی داری بلغور میکنی ؟
- میتونستم با همسر ایندم بچه بسازم و تو این و ازم گرفته. 
+ من که با لگد نزدم تو تخمات که دیگه نتونی بچه دار شی .
- من شاید دوست داشتم با همون دختر بچه داشته باشم و باید یاد اوری کنم شانسش رو ازم گرفتی؟ بکهیون کلافه دستی به صورتش کشید. 
+اوکی لیستت تموم شد؟
و به دست های چانیول که عدد پنج رو نشون میداد خیره شد. 
-اره و تو باید پنج تا از کارایی که من میخوام و واسم انجام بدی که یر به یر شیم. 
بکهیون سری تکون داد و تند تند گفت :
+قبول
چانیول صاف نشست
- من تا وقتی که واسم یه کار خوب و درخورم پیدا کنی اینجا میمونم و بعد اینکه با پولام تونستم خونه بخرم از اینجا میرم 
+این میشه دو تا درخواست درسته؟
چانیول با اخم بهش خیره شد .
-نخیرم 
+چرا دوتاست نگاه کن،  1 خونم بمونی 2 واست کار پیدا کنم. 
چانیول چشمی چرخوند 
(هایش مرتیکه یه چتر بازه دوماد سرخونه،الانم که اینجا میخواد تلپ شه قول میدم کاری کنم با پا های خودش از اینجا فرار کنه)
-کورخوندی
با زمزمه ی نامفهومی که به گوشش رسید از فکر خارج شد. 
+بله؟
-هیچی
بکهیون با پوزخندی که از افکارش رو لبهاش شکل گرفته بود سمت اشپز  خونه رفت. 
)عوضی جذاب فک کرده من زورم بهش نمیرسه( 
+پارک بی اسم
لبهاش برای به پارک بی اسم و درد باز شد ولی با یاداوریه اینکه اسمش و بهش نگفته گفت:
-اسم دارم منه لعنتی
(پشمام میخواد اسمشو بهم بگهههههه عیفلنتیبنلتنججاقعخجن خیلی دوست دارم بدونم ولی نباید به روی خودم بیارم)
+اها باشه که اینطور
چانیول از تناقض افکار به سمت پارگی از خنده میرفت ولی خودش رو با گاز گرفتن لبهاش کنترل کرد. 
-چانیول ، پارک چانیول
(کااخچاسقهجهقفجججاا چه اسم جذابی دارهههه)
+خوشوقتم جناب پارک
-فکر میکردم کنجاوی اسممو بدونی
(معلومه لعنتییییی) 
+نه بابا اصلا به من چه،تو چه اسمت گوش دراز باشه ، چه لنگ دراز واسه من که فرقی نداره
لنت اگه نمیتونست ذهن پسر رو به روش رو بخونه قطعا فکر میکرد این پسره یا ازش متنفره یا ارث باباش و طلب کاره این بشر بازیگر ماهری بود. 
-عجب
به سمت اتاقی که در اختیارش گذاشته شده بود رفت.
باید یه فکری واسه اوضاع الانش میکرد .
با صدای شکمش فهمید از دیروز تا الان با شکم خالی سر کرده. 
به سرعت سمت اشپز خونه رفت. 
با باز کردن یخچال فقط نسیم خنک نصیبش شد. 
وات ده هل ؟
تو یخچال بجز یه اب معدنی و یه مربای تاریخ مصرف گذشته هیچ چیز دیگه وجود نداشت. 
اون بیون لنتی و اون دوست به نظره بکهیون پنگوئنیش تو این خونه چیکار میکردن؟ فتوسنتز؟ یا خون اشامی چیزی بودن؟ 
چانیول به قصد پیدا کردن خون تو بسته یا همچین چیزی چند تا از کمد هارو گشت. 
خدای بزرگ ، اون بیون بکهیون لعنتی تو دومین روز اونجا بودنش به جنونی واگیر دار دچارش کرده بود. 
نفس حرصی ای کشید. 
-بیون هیون؟ هی بکهیون؟
با نشنیدن صدایی از بکهیون سری با تاسف تکون داد و به سمت اتاقش راه افتاد. 
به دره نیمه باز نزدیک شد ولی با دیدن صحنه ی رو به روش میخ کوب شد
.
انتظار دیدنه بکهیون در حالی که لخت سرخ پوستی میرقصه رو داشت ، ولی دیدنه بکهیونی که سعی میکرد کاکتوس تیغ تیغیش رو ببوسه نه!!!!
اروم گوشیش رو روی حالت ضبط فیلم گذاشت و به جلو خیره شد. 
این صحنه خیلی به نظرش کیوت میومد و خب شاید الان قصدش سو  استفاده از فیلم نباشه ، ولی خب خدا رو چه دیده شاید لازمش شد.  به هر حال برای ادامه ی بقا تو ی این خونه نیاز به تحدید داشت. 
+هی بکمیون ناراحت نباشیا باشه ؟ اگه هیشکی دوست نداره من هستم ، باشه؟ من همیشه دوست دارم کی گفته هیچ وقت هیشکی کاکتوسا رو بغل نمیکنه یا دوسشون نداره؟ من حتی اگه شیکمم سوراخ سوراخ بشه و به قول کیونگ پنگوئن هر چی اب بخورم از همون سوراخا بزنه بیرون،  من بازم بغلت میکنم. 
انگشت های کشیدش رو روی تیغ های کاکتوس حرکت داد. 
+الان میخوام عین فیلما ادای اونی رو که عاشق یه دزد و قاچاق چیه خطر ناک شده در بیارم. 
با خنده ی کوتاهی صداش رو نازک تر کرد و ادامه داد
+تو هر چقدم واسم خطر ناک باشی و بهم اسیب بزنی من عاشقت میمونم ، هر چقد اذیتم کنی ، من بازم میپرستمت. 
با بوسه ای که رو کاکتوس زد صدا ی آخش لوستر چوبی اتاق رو لرزوند .
+پدرسگ قرار نبود با تیغ پارم کنی
در حالی که شستش رو روی لب خونیش میکشید غر زد. 
چانیول نفس راحتی کشید. 
خوبه بکهیون هنوز خودشه. 
گوشیش رو از حالت ضبط در اورد ، در رو هول داد و یک دفعه وارد اتاق شد.  صداشو برد بالا. 
- هوی بیون هیون چرا تو این جهنمت هیچی واسه خوردن پیدا نمیشه
+هی ننه بابات ادب یادت ندادن؟ دستش رو روی قلبش گذاشت.  +ترسوندیم
-خب حالا چیزی نداری بخورم؟
بکهیون کلافه بلند شد و سمت در اتاق راه افتاد. 
(کوفت بخوری دراز)
با ور داشتن ظرف و دو تا نودل از کابینت های بغل ظرف شویی سمت چانیول برگشت. 
+به این میگن ی ظرف فاکی ، تو میتونی توش به اندازه ی دو لیوان   فاکی تر ، یه آبه اغشته به فاک بریزی چانیول صورتش رو با انزجار جمع کرد. 
با دست نودل هارو نشون داد. 
+اینم اسمش نودله 
+تو باید درش رو اینجوری باز کنی
+وقتی اب جوش اومد بندازی توش
با دست به اب در حال جوش اشاره کرد . +میریزی توش و با اون دستای فلجت رشته هاشو فاصله میدی و مواد تو بسته رو توش خالی میکنی با لبخند هیستیریک توضیح داد .
-هایش پسره احمق ....خیلی رو مخمی بیون هیون یه روز میکشمت
بکهیون قبل از خروج خیلی واضح داد زد:
+به کونمی
چانیول نا باورانه گفت:
- چی؟
بکهیون نیمرخش رو برگردوند و دستش رو روی باسنش گذاشت
+شاید ندونی کون چیه اما...  تو دقیقا به همینجامی با لبخند سمت اتاقش رفت. 
(باید زود تر یه کار واسه این چتر باز پیدا کنم اینجوری نمیشه اگه بره سره کار حداقل ریختش و کمتر میبینم نمیفهمم دقیقا چرا روش کراش زدم)
بعد از ور داشتن گوشی و نگاه به اسم مخاطب،  تماس و برقرار کرد. 
+الو؟
...~
+سلام ببین میتونی واسم یه کاری پیدا کنی؟
...~
+وات؟ شرط؟ هایش من بعد قرنی ازت کمک خواستم 
...~
+باشه...باشه لعنتی شرطت و بگو
...~
+لعنت به خودت و اون بچه ی شیطان صفتت، شاید باورت نشه ولی هم تو ، هم اون شوهر گند دماغت به کونمین
...~
+نونااااا .... باشه.... .. فقط یه هفته نه بیشتر نه کمتر وقتی یه هفته شد    حتی اگه نیای ، بچتو میذارم جلو در
~...
+نمیدونم یه کاری که.... 
(هی من حتی رشته و تخصص این احمق و نمیدونم)
+نونا یه لحظه گوشی رو نگه دار
با فاصله دادن گوشی صدای عربدش تو خونه اکو شد. 
+پارک یولچان میتونی چه غلطایی بکنی؟
ودف یولچان؟ این دیگه چه اسم مسخره ای بود؟
- یولچان دیگه چه کوفتیه ... چانیول ، اسم من چانیوله
+حالا هر کوفتی یولچان ، چانیول ، چان ، چانی ، پارک بی اسم ، چان چان ، گوش دراز ، نردبون ، پارک و ... به هر حال همشون یکیه ، بنال ببینم کجاها میتونی کار کنی
چانیول با اسم ها و القابی که تو چند ثانیه بهش چسبیده بود موهاش و کشید.  احتمالا بعد از جذا شدن از این زندگی کچل شده پاش رو از این خونه بیرون می‌گذاشت!!!
-حساب داری
(اووو اقای چتر باز ، بجز علاف چرخیدن کارای دیگه ام بلدن)
اخرش حاله این پسررو میگرفت.
نگاه اخرش به نودلی که ابش خشک شده بود و تقریبا تا خاکستر شدن قابلمش چیزی نمونده بود خشک شد.
-بکهیونننننننن
با داد بلندی سمت اشپز خونه پرواز کرد.
(وای خدای منننن ، منو بکهیون خالی صدا کرد چه کیوت و گوگولی)
این پسره یه احمق به چی فکر میکرد؟
-بکهیون
بلندتر داد زد و سعی کرد با نزدیک ترین شئ ممکن قابلمه رو از روی گاز جدا کنه 
اما خب قبلش باید زیره گاز رو خاموش میکرد !!!!!
با سوختن چیزی که به عنوان دستگیره ازش استفاده کرد بود دادش بلند شد
-کودوم گوری موندی
بکهیون بلاخره رضایت داد و گوشیش رو قطع کرد ولی بعد از رو به رو شدن با فاجعه ی رو به روش ، باعث شد گوش های پاک چانیول میزبان الفاظ و کلمات جدیدی بشه که بک اولین باره ازشون استفاده میکنه
+مرتیکه ی روانی تو... توی لعنتی ...اون.... 
با بهت به پیراهن مارکش که داشت جنازش رو تو ی سینک میدید چشم  دوخت. 
+نابودت میکنم عوضی
با حمله ور شدن بکهیون به سمتش چشم هاش رو روی هم فشار داد. 

--------------------------------
سلام fennec هستم
امیدوارم لذت ببرین
لطفا بهم نشون بدین که از روند داستان راضی هستین یا نه چون واقعا برای من مهمه

A man in a coffee omenWhere stories live. Discover now