threeshots\jirose\part1

795 57 10
                                    

لبه های کت قهوه ای روشنش رو به هم نزدیک تر کرد و در حالی ک با انگشت شصتش بالای لبش رو لمس میکرد،از ماشین پیاده شد و به طرف پله های تاریک راه رو رفت...

بادیگارد هایی ک به ردیف ایستاده بودن براش تا کمر خم میشدن،جیمین بی‌توجه به بقیه به سمت قسمت اصلی بار خالی رفت و با چیزی ک از دور میدید،چشماش رو کلافه بست و باز کرد.

اسلحه ای ک زیر کتش و به شلوارش بود رو بیرون کشید و ضامنش رو با صدا عقب کشید و با قدم های محکم به سمت دونفری ک روی هم اسلحه کشیده بودن رفت و اسلحه روی سر یکیشون گذاشت...

رزی در حالی ک موهای مشکی و حالت دار وبلندش دورش رو گرفته بودن و از زیر لبه کوچیک کلاه مشکی مخملی روی سرش نگاهی به جیمین ک سر اسلحش رو روی سر مرد قرار داده بود انداخت و روبه مرد ابرویی بالا انداخت و لباش کش اومدن...

جیمین درست به موقع رسیده بود...

مرد:رئیس...!

رزی با سر کلت توی دستش به جیمین اشاره کرد و گفت:گفته بودم بهت ثابت میکنم نه؟

جیمین نگاه کلافه ای به مرد انداخت و گفت:بیارش پایین!

مرد اسلحه رو پایین آورد و گفت:رئیس...من...

رزی هم دستش رو پایین آورد و در حالی ک دست به کمر به بقیه نگاه میکرد،ادامس توی دهنش رو باد کرد و گفت:مواد هارو به خوردشون داده بود تا با کشتی وارد کنه...

مرد با چشمای درشت شده به رزی ک داشت کلت توی دستش رو نوازش میکرد و خونسرد نگاهشون میکرد خیره شد و فریاد زد:اینطوری نیست....من...من فقط میخواستم...

جیمین بی حوصله گردنش رو چرخورد ک صدای تق تق استخون هاش حس درد رو به مرد منتقل میکرد ک قراره چند لحظه دیگه به بدترین شکل ممکن مورد خشم رئیسش قرار بگیره...

جیمین با صدای گرفته و آرومی گفت:میخواستی چی؟
توی کار های من دخالت کردی؟
من مرد بخشنده ای ام ولی اینکه روی یه خانوم محترم ک از قضا مهم ترین شخصه زندگی منه اسلحه بگیری دیگه زیاده رویه نه؟

مرد نمیتونست چیزی بگه،از ترس کشته شدن،پلکاش می‌پرید و کل صورت عرق کردش با اشکاش شسته میشد،روی زمین جلوی جیمین زانو زده بود..‌.

اون رزان رو نمیشناخت و نمیدونست ک پارتنر ریئسشه،در واقع رزی غافل گیرش کرده بود و خودش به یکی از شاخه های زیر دستش اومده بود و اینجا میخوند تا این موقعیت رو گیر بیاره و دستش رو روکنه...

کلت رو از روی سرش برداشت و با قدم های کوتاه و آروم چند قدمی دورش برداشت و سر اسلحه رو روی شونه هاش میکشید:گفتی اسمه موادش چی بود؟

رزی نیشخندی زد و رو به جیمین گفت:فلاکا؛از چین میاد...
من از اولشم بهت گفته بودم حسه خوبی به این لنده هور ندارم...

جیمین خنده ای کرد و چند بار به شونه مرد ضربه زد:به هر حال قبل مردن باید به هر کسی یه فرصت داد...

به چشم های رزی زل زد و گفت:ک متاسفانه،از فرصت و اعتمادم خوب استفاده نکرد...

بلند تر ادامه داد:ببریدش...

چند نفر جلو اومدن و بلندش کردن تا به انبار ببرنش ک جیمین برگشت و گفت:عا؛یادم رفت...

تیر یهویی به ساق پاش زد ک فریادش بالا رفت وجیمین با رضایت لبخندی زد و گفت:اینجوری می‌تونه،تا نمرده به کار های بدش فکر کنه...

رزی سری تکون داد و به دنبالش از بار بیرون اومد...
سوار ماشین شدن و جیمین به سرعت به طرف خونه روند...

______

در اتاق و باز کرد و توی تاریکی بدون اینکه برق رو روشن کنه،به طرف کاناپه چرمی قهوه ای ک توی اتاق بود رفت و رزی وارد اتاق شد...

با دیدن تاریکی اتاق چراغ خواب های کوچیکی ک چند تایی توی دفتر بودن رو روشن کرد و به طرف جیمین رفت و کنارش روی مبل نشست...

جیمین دستاش رو باز کرد و رزی خودش رو توی بغلش جا کرد...

رزی:به چی فکر میکنی؟

جیمین:به اینکه نباید میذاشتم از اول به اونجا بری!

رزی:اونجوری نمی‌فهمیدیم ک داره چیکار می‌کنه..!
اون قرار بود یکی از رابط ها و شریک های ما باشه ولی داشت گند میزد تو همه چی..!

جیمین چیزی نگفت و روشو از رزی گرفت وچونش رو لمس کرد...

فلاکا مخدر خیلی خطرناکی بود ک خیلی از دانش آموز ها اصلا بدون دونستن اسمش با قیمت های بالا میخریدنش...

اون همه کاری میکرد ولی بچه ها خارج از محدوده کارهای کثیفش بودن...

رزی سرشو از روی سینش برداشت و به صورت گرفته اش خیره شد و گفت:الان بخاطر چی دقیقا ناراحتی؟!

جیمین چیزی نگفت و به نگاه کردن به گوشه ای از اتاق ک توی تاریکی بود ادامه داد...

رزی پوفی کشید و ازش جدا شد و خودش رو جلوتر کشید و بسته سیگار کنت جیمین رو از روی میز برداشت و یکی بیرون کشید و بین لباش گذاشت ک جیمین سیگار رو قبل از روشن کردنش از لباش کشید و در حالی ک توی مشتش میشکستش گفت:قبلا بهت گفتم حق نداری سیگار بکشی!

***

این سه شاتی از جیمین و رزی هست ک خیلی با چیز هایی ک تا الان از این دو نفر دیدم فرق داره و معمولا همچین موضوعی با این کاپل نوشته نمیشه!
حمایت کنید تا پارت بعدی رو زود تر بزارم.🤗🤍💜

Blacktan,oneshotsWhere stories live. Discover now