•Pansy•

1.3K 260 25
                                    

Third POV :

دراکو حسودیش شده بود . هر کسی میتونست اینو بفهمه ،البته به جز پسر طلایی هری پاتر.
اون چیزی نداشت که به هری بگه فقط از اینکه هری و جینی با هم باشن خوشش نیومده بود، مناسب هم نبودند.

" چی میخواستی بهم بگی مالفوی و چرا به جینی چشم غره میرفتی؟" هری نتونست سوال دوم رو نپرسه، کنجکاو بود .

دراکو نمیدونست چی باید بگه چون دلیل موجهی نداشت که از اون دختره ویزلی بدش بیاد. بجاش اون باید یچیزی میگفت،"تکلیف های  درس معجون رو تموم کردی؟"

احمق، احمق ، احمق.

این تمام چیزی بود که موقع سوال پرسیدن تو ذهن‌ دراکو بود.

"عام، من هنوز تمومش نکردم، فکر میکردم تا دوشنبه باید تمومش کنم." شاید هری تاریخ رو اشتباه خوند.
به نظر میرسید شانس با دراکو همراه بود چون هری تاریخ رو اشتباه خونده بود.

"مرلین پاتح ، اون برای فرداست."

هری تعجب کرد،" اوه من باید تاریخ رو اشتباه خونده باشم. میتونم غروب انجامش بدم."

" مگه امروز عصر تمرین کوییدیچ نداری؟" دراکو نمیخواست شبیه استاکر به نظر برسه اما اون ساعت تمام تمرین هارو حفظ بود. فقط برای اینکه با اونها مواجه نشه، قطعا نه برای دیدن بازی .

" اوه ، اره یادم رفته بود اما حدس میزنم میتونم بعد تمرین انجام بدم، مرسی که یاد اوری کردی." اون لبخند زد و به سمت سالن حرکت کرد ، یدفعه وایستاد و به عقب برگشت.

" امشب میبینمت درسته؟" سرش رو کمی به پهلو خم کرد و منتظر جواب دراکو بود.

دراکو لب هاش رو روی هم فشار داد تا جلوی خندش رو بگیره.

" اوه متاسفم مهم نیس-" اون زمزمه کرد.

" بله پاتح امشب میبینمت."
پوزخندی زد و به سمت سالن برگشت.

Draco POV :

" اه اقای مالفوی همون شخصی که من دنبالش بودم." پرفسور اسنیپ گفت.

عالیه

" من به شما نیاز دارم تا به پاتر در درس معجون کمک کنید، نمراتش چندان خوب نیست."

چرا من؟ گرنجر نمیتونه بهش کمک کنه؟ چون اون 'باهوش تره'؟

" گرنجر چطور؟ منظورم هرماینیه."من پرسیدم.

"خانوم گرنجر مسئولیت های کافی دارد، به همین دلیل من شما رو انتخاب کردم. از فردا میتونید تدریس خصوصیتون رو شروع کنید و من انتظار دارم که شما هفته ای دو یا سه بار تدریس خصوصی داشته باشید و اینکه نمرات اقای پاتر تا امتحان بعدی پیشرقت داشته باشد. حرفام رو هر چه زودتر به اقای پاتر بگو."

اون رفت و حتی به من اجازه نداد تا جواب بدم .
لاولی. امشب باید به هری بگم.

از اونجایی که کاری برای انجام دادن نداشتم به خوابگاهم رفتم . امیدوار بودم که اونجا ساکت باشه تا بتونم استراحت کنم. مشخص شد که شانس باهام یار نبود.

" من دیدم که اسنیپ از همون جهتی که تو اومدی اومد ، باهاش برخورد کردی؟ " پنسی پرسید.

" اره درمورد یک چیزی باهام صحبت کرد."

رفتم رو مبل بشینم و امیدوار بودم که دنبالم نیاد ولی کنارم نشست.

"درمورد چی؟"

" چرا اهمیت میدی پنسی؟" من پرسیدم. اون از حرفم ناراحت شد، یکم احساس بدی بهم دست داد ولی چرا اون انقد باید به کار های من اهمیت بده؟ " ببین، متاسفم من اخیرا خیلی خسته شدم و این موود مذخرفی که الان توش هستم رو توضیح میده. اون ازم خواست که برای پاتح تدریس خصوصی بزارم."

" پاتر..‌. و تو قبول کردی که بهش تدریس کنی؟"اون بهم نگاه قضاوت گرایانه ای انداخت.

" من دقیقا نمیتونستم بهش نه بگم . اون اسنیپ بود." من دلیل اوردم و اون سرش رو به عنوان موافقت تکون داد.

" اون( هری) میدونه؟"

من سرم رو تکون دادم.

" این به شدت بد به نظر میرسه. میبینی این یکی از مزیت هایی که من برای درس خوندن تلاشی نمیکنم، حداقل نیاز نیست به تمام بچه های گریفیندور درس بدم. حال بهم زنه." پنسی گفت و صورتش رو از روی چندشی جمع کرد.

" فکر کنم." من موافقت کردم ، و به خودم زحمت ندادم  تا یک بحث بی مفهوم  دیگه رو باهاش شروع کنم.

به سکوتی که بین مکالممون اومد خوش امد گفتم، چندان رو مود حرف زدن نبودم.

پنسی به زمین خیره بود انگار داشت به تمام بدبختی هایی که تا الان داشته فکر میکرده ولی من این قیافه رو میشناسم، اون ازم میخواد ی کاری براش انجام بدم.

۱

۲

۳

" میتونم از روی تکلیفات کپی کنم؟"
اینم از این..‌.





هوپ یو اینجوی ایت🍓✨

How to kiss a wizard (Persian translation)Where stories live. Discover now