+مرتیکه ی روانی تو... توی لعنتی ...اون....
با بهت به پیراهن مارکش که داشت جنازش رو تو ی سینک میدید چشم دوخت.
+نابودت میکنم عوضی
با حمله ور شدن بکهیون به سمتش چشم هاش رو روی هم فشار داد و خودش رو برای ، چک درد ناک اماده کرد .
ولی با داد بلند بکهیون اروم پلک هاشو از هم فاصله داد.
+پااااااام
بکهیون به خودش میپیچید.
چانیول نگاهش رو از صورت درد مند بکهیون که از شدت فشار به سرخی میزد، به کف پا ی قرمز شدش دوخت و با کمی جلوتر رفتن فهمید بکهیون وقتی به سمتش دوییده پاش مستقیم تو قابلمه داغ و جز قاله شده رفته و بعد با باسن روی زمین فرود اومده.
دیدن این صحنه فقط باعث شد اوه ارومی از بین لب هاش فرار کننه و این خودش به تنهایی برای منفجر کردن بکهیون کافی بود.
+ازت متنفرم پارک یولچاننننن
با ناله ی دلخراشی کفه اشپز خونه دراز کشید و پا ی سوختش رو تو هوا معلق نگه داشت .
چانیول هول کرد و از جاش بلند شد
-بیون هیون؟ خـ..خب تو کرم سوختگی داری؟ جعبه ی دارو هات کجاست؟ تند تند نگاهش رو دوره اشپز خونه چرخوند .
البته اگه قابلمه رو خودش رو زمین ول نداده بود انقد دستپاچه نمیشد.
+نـ..نداریم
بکهیون نفسش رو نصفه بیرون داد.
حتی میترسید به پاش نگاه کنه ، اگه الان پاش رو در حالی که داشت سیاه میشد و احتمالا بعدش خشک میشد و میوفتاد میدید ، اصلا تعجب نمیکرد !
سرش رو به زمین سرد و سفت اشپز خونه میکوبید تا کمتر درد پاش رو حس کنه.
چانیول به سرعت بلند شد و برای خرید پماد سوختگی به بیرون دوید.
( هایش پام انقد درد میکنه که نمیتونم نفس بکشم ، اشکم در اومد. خسته شدم کی قراره این بدبختیا تموم شه؟)
ولی اخرین حرف های ذهن بکهیون رو شنید و سعی کرد احتمالاتی که ممکنه دلیل این همه خستگیه بکهیون باشه رو از مغزش بیرون کنه.
اصلا به اون چه !!!
بعد از برگشتن چانیول و به زور بستن پای بکهیون با باند،اون شب با همه ی اتفاقاتش تموم شد و روز بعد بکهیون باز با صدای بلند اهنگ ورزشی به قول بکهیون پارک یولچان از خواب پرید ، ولی امروز خوب میدونست باید جد و اباد کیو مورد عنایت قرار بده.
(شت ... چرا انقد درد میکنه؟)
چانیول با شنیدن صدای ذهن بک خودش رو به اتاق رسوند و خدا رو شکر کرد قبل از بالا اومدن ویندوز بکهیون مزاحمش نشده.
-بیون هیون خوبی؟
بکهیون با دست چشم هاش رو مالید و صورت پف کردش رو سمت چانیول گردوند .
+اگه اون صدای تخمیه ضبط لعنتی تو کم کنی بهترم میشم
چانیول بی اهمیت به حرف بکهیون سمت پاش چرخید.
-پات چطوره ؟
+درد داره... خیلی بیشتر از دیشب میسوزه
بکهیون در حالی که یک پاش رو یه تخت و اون یکی کنار تخت بود موهای شاخ شدش رو صاف میکرد،اما با نزدیک شدن چانیول بهش با پای سمت چپش محکم تو ساق پای چانیول کوبید.
+جرئت نکن به پام نزدیک شی
-وحشی فقط میخواستم وضعیت شو چک کنم
(لعنت چه چنتلمن ولی نباید بهش رو بدم، پسره کصخل پام و به فاک داد)
+فقط یه نگاه کوتاه بنداز
هایش انگار میخواس به پاش تجاوز کنه این دیگه احمقیه
باند رو اروم از رو پای بکهیون کنار زد و به داد و بیداد و وول خوردن های بکهیون ذره ای اهمیت نداد.
با دیدن پای به شدت سرخ بکهیون که حالا تاول زده بود ، اماده ی کوچیک ترین فشار برای فوران شدن بود و درد ناک بودنش کاملا برای چانیول قابل لمس بود لب هاش رو از هم فاصله داد .
-اوه
بکهیون با بهت به پای نابود شدش خیره شد.
با حالت عصبیی برگشت سمت چان
+اوه؟ فقط اوه؟ پامو نابود کردی و تمام افکار دیشب به مغزش هجوم برد
(اگه الان پام سیاه شه بعد خشک شه بیوفته چیییی ، من پامو دوست دارم
، من لازمش دارم اگه تا ابد این لکه ی ننگ رو پام بمونه چی؟ اگه بعدا که عاشق یکی شدم موقع عشق بازی ازم بپرسه این چیه رو پاته من باید بگم یه غول جذاب یه قابلمه ی فاکی رو تو اشپز خونه گذاشته بود منم پام رفت روش و کف پایه سمت راستم جزقاله شد؟ اگه تا اون موقع زنده نمونم چی؟)
شاید عجیب بود ولی بلا فاصله بکهیون همه ی حرفای مغزش رو طوطی وار بلند گفت
البته با عوض کردن کلمه ی جذابی که پسوند غول چسبیده بود به عوضی.
-بیون هیون نفس عمیق بکش چیزی نیست
+گوه نخور اگه کسی بخاطر پام عاشقم نشه تو این کارو میکنی؟ نه ، معلومه که نه اخرش به خاطر پام سینگل به گور میشم و بدون داشتن هیچ بوسه ای به خاک سپرده میشم خدااااا من اولین بوسمم تجربه نکردم
همون بهتر این احمق تو مغزش زر میزد.
-کسی با سوختگی کفه پاش نمرده دهنتو ببند تا زنگ بزنم دکتر
چانیول کلافه بلند شد و به سمت پذیرایی رفت و چند دقیقه بعد دوباره به اتاق برگشت.
-بیون هیون
+بیون هیون درد ، بیون هیون و کوفت میشه عین ادم صدام کنی و انقدر اون فامیلیه مسخررو تو چشمم نکنی؟
چرا از فامیلیش بدش میاد؟
اولین سوالی که چانیول رو بیشتر از 10 ثانیه در گیر خودش کرد.
برای منحرف کردن ذهن بکهیون و عوض کرد جو به سمتش رفت .
-خب چی صدا کنمت؟
( چی صدا کنم تو رووووو،،،گوره خر یا کانگورووووو تو که از گل بهتریییییی)
ودف این همخونه ی اجباریش به چیا فکر میکرد؟...
+اومممم تو چن سالته یولچان؟
اولین باری بود که بکهیون بدون داد زدن یا پیشوند پارک صداش زده بود .
با لبخند محوی بهش خیره شد.
عجیب بود!
دعوا نکرد و فحش ندادن تو این سه روز کاره هر دقیقه و هر ثانیه اشون بود و خب قائدتا یکم وجه اروم براش عجیب بود.
-25سالمه
+اوووووو ایول اینههههههه
مگه این کوتوله ی جیغ جیغ و چند سالش بود ؟
(عمرا بهش بگم که...)
ولی حرفای زبونش حرف ذهنش رو قطع کرد.
+اومووووو جوجو کوچولو یه مارو ، یولچانا من ازت بزرگ ترم
با حالتی که انگار چانیول یه سگ خونگی ، دستش رو روی موهای قهوه ای و فرش کشید .
+اوم میتونی بکهیون هیونگ عزیزت رو یکی از این مدل هایی که میگم صدا کنی.
لب هاش رو با زبون لیسید.
+بکهیون جون
چانیول با شنیدن اولین اسم حرکت بالا اوردن از خودش نشون داد.
-فاک این خیلی لوسه
بکهیون اروم بینیش رو چین داد.
(میدونی به کجامی که ، هوم؟)
جوری تو ذهنش حرف زد که چانیول برای لحظه ای به بیرون نیومدن اون حرف ها از لب های بکهیون شک کرد.
+بکهیون هیونگ
-نه خیلی رسمیه
+هایش ، بکی هیونگ؟
-نه یه جوریه
و دوباره نگاه میدونی به کجامی که....
+خودت بنال چی میخوای صدام کنی
- هیونگ خیلی رسمیه ولی چون تو شلنگ گرفتی رو اسم نازنینم ، منم تو رو هیونبک صدا میکنم
+وات ده فاک محض رضای خدا هیونبک دیگه چه کوفتیه ،این اسم فاکی رو از کجات در اوردی ؟
-هی هی هی به اسم که مخترعش منم توهین نکن با بلند شدن صدای زنگ چانیول به سمت در رفت.
YOU ARE READING
A man in a coffee omen
Fantasyبکهیون یه فالگیر قلابی عه که با تیغ زدن ادما ی احمق پول در میاره و نمیدونه با گرفتن یه فال زندگی و اینده ی کسی رو خراب میکنه ، البته اصلا واسش مهم نیست چون معتقده احمقایی که واسه گرفتن فال ، اینده نگری و فاش کردن رازه زنه همسایشون موقع لاس زدن با گر...