part 3

295 53 6
                                    

از زبان کوکی:

به سمت دفتر مدیریتم رفتم که یهو  به یکی خوردم /:
کوک_ اوه معذرت میخوام
دیدم دختره اصلا برنمیگرده طرفم شعت یعنی ممکنه ادما با یه تعنه خوردن بمیرن ؟ ( کوک خودت چی فکر میکنی بیبی/:)
کوک_ خانوم خوبید چرا برنمیگردید چیزتون شده ؟ خانوم؟
وا یا مسیح چرا برنمیگرده
دستمو بردم طرف صورتش و برش گردونم
چییی !!!!
کوک_ تت..و تو...تو بار من چه غلطی میکنی؟؟؟

شدت دادی که زدم انقدر بالا بود که کل بار تو سکوت مطلقی فرو رفت
آیو_ کوک من من معذرت میخوام من. من نمیدونستم.....
با تمام توانم هلش دادم عقب که پرت شد وسط سالن و صدای جیغش رفت بالا
بقیه از ترس حتی جرعت نداشتن نزدیکش بشن و ببین حالش خوبه یا نه
از جاش داشت پا میشد که اروم اروم به سمتش رفتم  از ترسش داشت عقب عقب میرفت
با چند قدم محکم به سمتش رفتم و از موهای بلند به  رنگ شبش که یک روزی به جز نوازش چیزی از دست های من ندیده بود گرفتم و کشیدمش به سمت بالا و تو صورتش غریدم
_ ببین اگر فقط یک بار دیگه حتی به صورت اتفاقی جلوی من سبز بشی ایندفعه با خودت کاری ندارم ولی..

مکث کردم و لبهام رو به گوشش چسبوندم و نجوا کردم
_ ولی قول نمیدم بچه عزیزت جلو چشم هات تیکه تیکه نشه

قبل اینکه حرفم رو بزنم از شدت درد موهاش داشت اشک میریخت ولی یهو مثل ادم هایی که سکته میزنن خشک شد و سر جاش موند
پوزخندی زدم و دوباره پرتش کردم روی زمین
و رو به کارکنای بار که از ترس خشک شده بودن کردم و گفتم
_تا دو دقیقه دیگه حتی نمیخوام تو خیابون جلوی بار هم باشه
و با قدم های محکم به سمت اتاقم رفتم ...

(فلش بک ۴ سال پیش)

آیو : جئون بیا اینجااا بدووو
کوک: بازم که منو با فامیلیم صدام زدی خانوم خانوما اگه این کوچولوی بابا تو شکمت نبود قطعا تنبیهت میکردم

در حالی که داشت قه قه میزد رو به من با طنازی گفت
آیو: اخه عاشق جئون صدا کردنتم بعدش هم یعنی فقط به خاطر دخترت داری بهم رحم میکنی؟
بعد حرفش لباشو اویزونن کرد
به سمتش رفتم و محکم بقلش کردم و دستم رو داخل موهاش فرو کردم و اروم شروع کردم به نوازش کردنش
کوک: مامان دخترم میدونه که تمام دنیای منه و اگر نباشه هیچ بچه ای هم‌ نمیخوام من...

(پایان فلش بک)
................................
از زبان کوک:

نگاهی به ساعتم انداختم هوف ساعت ۳ صبحه و  بازم دیر رسیدم به خونه قطعا تهیونگ منو میکشه

در خونرو باز کردم و وارد خونه شدم از اونجایی که میدونستم تا من نیام خونه تهیونگ بیدار میمونه با صدای بلند شروع کروم به حرف زدن
_ ته ته جونممم میدونم الان از دستم یه عالمه عصبی و دلت میخواد کلمو بکنی ولی بخدا تا همین الان داشتم کار میکردم
لبامو اویزون کردم و با صدای ناراحتی گفتم
_ولی اگر قول بدی منو نخوری منم قول میدم تا فردا صبح یه عالمه بوست...
داشتم حرف میردم که یهو چشمم افتا  به مامانم که کنار تهیونگ نشسته بود و داشت با چشای از حدقه درومده نگام میکرد و تهیونگ هم بقلش که از چشماش مشخص بود داره از خنده منفجر میشه چون باید بگم تهیونگ هیچوقت جلو کسی نمیخنده زیاد
شعت فکر کنم ریدم
سریع دوتا سرفه کردم و قیافه اویزونم رو درست کردم

کوک: عه مامان سلام این موقع شب اینجا چیکار میکنی من متوجهت نشدم
مامان: بله بایدم متوجه من نشی
کوک: هوف مامان جوری رفتار نکن انگار از رابطه منو گل پسرت خبر نداری اگه اینطوره میتونم الان با این کارم خبردارت کنم
و همونطور که لبخند شیطانی میزدم به چهره متعجب تهیونگ که یکی از ابروهاش هم انداخته بود بالا نزدیک شدم و بوسه ای به لبش زدم
و همونطور که فرار میکردم صدای مامانم رو شنیدم که جیغ میزد و میگفت : کوککککک محض رضای خدا یذره حیا داشته باش
تک خندی زدم و خواستم در اتاقم رو ببندم که یه چیزی مانعم‌شد برگشت و دیدم تهیونگه
_شعت یا مسیح  ته ته تو که الان پایین بودی
دستش رو دور کمر ظریفم حلقه کرد و گفت
_اما لبای شیرین یه نفر که از قضا خیلیم شیطونه بهم گفت بیام بالا
همونطور که حرکت دستاش رو روی ستون فقراتم حس میکردم گفتم
_ام...خوب...نه...یعنی...هوفف لعنت بهت منم دلم میخواد
و محکم لبامو چسبوندم به لباش...

..................

خوب 😎🖐🏿این پارت هم به عشق شماها نوشتم و نسبتا جای خوبیم تمومش کردم دیگه😎

😶فکر کنم توی فلش بک خیلی شکه شدید نه ؟
والا من خودمم تعجب کردم☹بچه چی میگه این وسط😶۴ سال پیش چی شده اخه ؟😕
راستی جا داره بگم بنر هم بسی سکسیه😍😍😍

Hot but cute | vkookWhere stories live. Discover now