How to kiss a wizard (Persian translation)

•Romours•

Third POV:

هری در کتابخونه قدم میزد. اون میدونست که شرط بندی اونقدر هم مهم نیست ، اما واقعا میخواست اون پسر اسلیتیرینی رو شکست بده.

" هری اگر این فقط درمورد بازی امروزِ پس چرا انقدر عصبی‌ای؟" هرماینی بالاخره پرسید، هری باعث شده بود اون استرس بگیره درحالی که اصلا جز بازیکن‌ها نبود.

"نه..‌. خب..‌. نه درواقع" اون لکنت داشت و سعی میکرد کلمات مناسب رو پیدا کنه." اره اینطوریه. من فقط میخوام مطمئن شم که امروز برنده میشیم، میدونی؟" هری اعتراف کرد، البته که همه ی واقعیت رو نگفت.

وقتی هرماینی لبخند دلسوزانه ای بهش زد چشماش نرم شد.

"هی به من نگاه کن." هرماینی بلند شد و دستاش رو روی شونه ی هری گذاشت تا اون رو سرجاش نگه داره. "تو یکی از بهترینی جستجوگرهایی هستی که گریفیندور میتونه داشته باشه، تو برنده ی گلدن اسنیچ میشی و کل تیم مثل همیشه شگفت انگیز عمل میکنه و اگر نگران مالفوی‌یی اون هیچ کاری به تو نداره فقط روی بازی تمرکز کن باشه؟"

هری پوزخند بزرگی زد، به همین دلیل بود که هرماینی بهترین دوستش بود.

"اره، ازت ممنونم." 

هرماینی لبخند بزرگی بهش زد و برگشت تا تکالیفش رو انجام بده.

"من میرم بیرون هوای تازه بخورم، شاید بتونم رون رو پیدا کنم." هری گفت.

هرماینی سعی کرده بود رون رو متقاعد کنه تا باهاشون به کتابخونه بیاد و تقریبا موفق شد، ولی بعد از دو دقیقه گفت 'حسش رفت' و هرماینی فقط سرش رو تکون داد و باهاش خداحافظی کرد.به محض اینکه از کتابخونه خارج شد اه عمیقی که نگَهِش داشته بود رو ول کرد.

"خب خب خب ، اگر تو همون ستاره ی جستجوگر نباشی چی."

بلادی هل اون نمیتونست یک لحظه استراحت داشته باشه.

"سلام پارکینسون." هری فیک ترین لبخندی که میتونست داشته باشه رو زد.

" من شنیدم که تو و دراکو بهترین دوستای همدیگه شدین، 'پسر برگزیده' عاشق دراکو شده؟" طعنه ی تو صداش در حالی که داشت به هری پوزخند میزد خیلی واضح بود.

"اون فقط بهم کمک میکنه همین." هری جواب داد و لبخند فیکش رو از بین برد.

پنسی دوباره دهنش رو باز کرد تا حرف بزنه اما هری صحبتش رو قطع کرد " خب گفتگوی خوبی بود پارکینسون، من باید برم. به دوست پسرت بگو بهش سلام رسوندم." هری سریع از اونجا رفت و پنسی عصبی رو ترک کرد. هری پشت سرش رو نگاه کرد تا مطمئن شِ که اون دنبالش نمیکنه.