Part 21

216 27 0
                                    

دو دختری که توی عکس بودن از پیست رقص اومدن
به دختری که داشت با لوندی بهش میخندید و دستشا روی شونش گذاشت نگاه میکردم
دلم میخواستم همون موقع برم و اون دست لعنتیشا خورد کنم
عصبی لیوان شراب را محکم تر توی دستم فشار داد

ولی با حرکت بعدی دختر که دستاش را دور گردنش حلقه کرد و صورتش داشت ثانیه به ثانیه فاصله ی صورت هاشون را میشکست 

لیوان را محکم تر توی دستم فشردم و عصبی به طرفشون رفتم 

میخواستم محتوای لیوان را همراه با خود لیوان توی سر دختره خورد کنم 

دختره ی عوضی به چه حقی داره بهش نزدیک میشه 

دو قدم رفته بودم که ناگهان محکم دستم کشیده شد 

فکر کردم سایناست با عصبایت به طرف کسی که دستم را کشده بود برگشتم تا بهش بتوپم

 اما با دیدن النا جا خوردم 

قیافهیی جدی ای داشت  با لباس و شلوار مشکی ای که پوشیده بود و موهای بلندش را ازاد گذاشته بود و توی تاریکی خط فکش و صورت جذابش زیباتر میزد 

النا:بهتره خوب فکر کنی و خوب نگاه کنی کاری نکن که بعدا پشیمون بشی 

با این حرفش تازه یادم افتاد داشت چه اتفاقی می افتاد سریع گردنم را به اون سمت چرخوندم که با دییدن اینکه شارلوت صورتش را از دختر دور کرده بود و تمام نقشه های دخترو تصورات توی ذهنم را خراب کرده بود

نفسی از سر اسودگی و خوابیدن  عصبانیتم تا حدودی کشیدم 

ساینا:النا تو کی اومدی ؟

 صورتم را به طرف ساینا که با لبخند عمیق به النا نگاه میکرد چرخوندم 

صورت جدی النا جاش را به لبخند گرمی داد 

النا:همون موقع که بهم گفتی راه افتادم الان رسیدم 

نگاهم دوباره به طرف اون جمع چرخید دختره ی سمج کنارش نشسته بود و بیخیال لاس زدن و عشوه اومدن نمیشد 

نگاهی به النا کردم 

اره نمیخواستم هچ وقت پشیمون بشم و هرروز این صحنه های زجر اور که قلبم را به درد می اورد ببینم برای همین حاظر بودم از هر کسی کمک بگیرم

با یه حرکت نابه جا به جای به دست اوردنش  میتونست مسبب جدایی همیشگی بشه 

سریع رو به النا کردم و با نگاهی که کل خواهش و تمنا هام را توش ریخته بودم گفتم

Challenge = lifeOù les histoires vivent. Découvrez maintenant