نور خورشید این قفس طلایی را ذوب کرد
و قلبم را هم رنگ خودش کرد
اما هنوز نفس کشیدن زیر اقیانوس آبی مثل جریان این خون سرخ درون رگ هایم ادامه دارد
سرزمین چشم هایم در قحطی طولانی ای به سر می برد
تمام ثروت ام را به قلبم آبی ام دادم
اما آن منجمد تر از قبل شده
نور ماه میان این ابر های درخشان
و این مردگان نورانی درون سقف تاریک این جهان رنگین،
تنها همنشین این کلمات سهمگینِ قدیمیِ من است .