جونگکوک اون سمت مبل نشست و پاهاش رو روی رونهای تهیونگ رهاکرد. پسربزرگتر غرق کتاب و قهوه شیرین شدش بود.ناامید از جلب کردن توجهش،زانوی پای راستش رو خم کرد و کف پاش رو روی عضو پوشیده شده با شلوار قهوه ای رنگ تهیونگ کذاشت.چشمهاش رو از شیطنتش کمی ریزترکرد و گوشه لبش به سمت بالا کش اومد،به صورت مرد که ظاهرا داشت پاراگراف انتهایی صفحه سمت چپ رو میخوند نگاه کرد و منتظر کوچیکترین ریکشنش شد.دوباره پاش رو بالا اورد و اینبار با انگشتانش ضربه دقیق تری به عضوش وارد کرد.تهیونگ ناله اروم و توگلویی کرد و دستش رو روی مچ پای پسر گذاشت.با شصتش قسمت داخلی پاش رو نوازش کرد. دستش رو بالا کشید و بوسه کوتاهی روی ساق پاش گذاشت و دوباره به حالت کشیده برش گردوند. ایندفعه دستش رو پایین نگه داشته بود و انگشتای بلندش رو نوازش گونه و اروم بصورت رفتوبرگشتی روی ساق پاش میکشید.
کوک ک درسکوت کارهای مرد رو دنبال میکرد اخم کمرنگی بین ابروهاش جاگرفت،اون کتاب اینقدر جذاب بود؟
نگاه چپکی به کتاب انداخت و پاهاشو از روی ته جمع کرد.ازجاش بلندشد به سمتش رفت و روی رونهاش نشست،مثل بچه ها دستاشو توی بغلش جمع کرد تا کوچیکتر بشه و سرش رو از زیر حلقه دستهای ته رد کرد و به سینه گرمش تکیه زد،باسنش کمی پایینتر از عضو تهیونگ بود.هنوز قصد نداشت مرد رو تحریک کنه،نه! اول باید سر از کتابی که اینجور توجه تهیونگو به خودش جلب کرده بود در میاورد.
بعد از خوندن چندصفه خمیازه ای کشید،داستان درباره هرزه روسیای بود *که برای جاسوسی سازمان موساد پاهاش رو برای هرکسی که سری در قدرت داشت باز میکرد*.خسته کننده بود،سرش رو بالا گرفت و به قیافه جدی تهیونگ خیره شد،اینقدر براش جالب بود؟
جرقه ای توی ذهنش خورده شد.پوزخند محوی زد و از گوشه چشم به کتاب نگاهی انداخت،توی ذهنش تکرار کرد:
_بهت نشون میدم اینجا قدرت دست کیه.
از حالت خمیده خارج شد و صاف نشست. باسنش همونجور که با پاهای ته تو زاویه ۹۰درجه قرارگرفته بودن روی عضوش بود.سرش رو جایی روی شونه های مرد گذاشت و مطمعن شد مسیر بازدم دهنش همراستا با گردن حساس تهیونگ باشه.لبهاش رو با زبونش خیس کرد و کمی لاشون رو بازگذاشت،نفس های سنگین اما بیصدایی میکشید. تهیونگ این طرز نفس کشیدن جونگکوک رو میشناخت،کتاب رو به دست چپش داد و دست راستش رو روی رون کوک گذاشت و اروم نوازشش کرد.
جونگکوک ک ریکشن دلخواهش رو گرفته بود سرش رو جلوبرد و لبهای خیس از بزاقشو اروم روی گردن مرد کشید.لحظه ای حرکت دست تهیونگ متوقف شد و دوباره به کارش ادامه داد.پسر کوچیکتر روی پوست گندمگون مرد نیشخندی زد،لبهاش رو به محل مورد نظر چسبوند و بوسه ای گذاشت،نوک زبونش رو بیرون اورد و جای بوسش رو تر کرد.در حد چند میلیمتر از گردنش فاصله گرفت نفس عمیقی کشید و بازدمش رو سنگین و لرزون روی جای تر شده بیرون داد.
تهیونگ کمی توجاش تکون خورد تا خودش رو از اون وضعیت دربیاره ولی حرکتش مساوی با فشرده شدن باسن کوک روی عضو پوشیده شدش شد.ناله کوچیکی از بین لبهاش فرارکرد و همین اعلام پیروزیای برای جونگکوک بود.با نیشخند پررنگی کتاب رو از دستهای تهیونگ بیرون کشید به پشت کاناپه پرتاپ کرد،توی جاش چرخید و دوتا پاش رو دوطرف رونهای تهیونگ گذاشت،لبهاش رو روی محل قبلی گذاشت و اروم بوسه و مک هاش رو شروع کرد.ته یک دستش رو روی پهلوی پسر و دست دیگرشو پشت شونش گذاشت و با صدای تحریک شده و ارومی اسمش رو صدا زد:
+جونگکوکاه..
پشت گردنش رو گرفت و به ارومی کشید.جونگکوک با بوسه محکمی دل از پوست طلایی رنگش کند و به چشمهای خمار تهیونگ نگاه کرد،به لبهاش ک کمی ازهم فاصله گرفته بودن نگاه کرد و به چشمهاش زل زد و گفت:
_خودت میدونی چی میخام تهیونگ!
پسر بزرگتر بیحرف دستهاش رو از زیر تیشرت پسر رد کرد و روی کمر باریکش گذاشت،اونقدر اروم و بادقت این کار رو انجام میداد که جونگکوک به بدنش شک میکرد و باخودش میگفت نکنه از یک جنس شیشه شکستنی درست شده؟
هرچند ک دیوانه وار عاشق این رفتارهای مرد بود،ولی حالا کم کم داشت عصبی میشد. با لحن هشدارگونه ای غرید:
_تهیونگ!
مرد بزرگتر به لبهایی ک اونجوری هیس میکشیدن نگاه کرد و دستش رو پشت گردن جونگکوک گذاشت به جلو کشیدش تا بتونه مزشون کنه.
کنترل بوسشون دست تهیونگ بود،بوسه های ارومی میگرفت و مک های ضعیفی به لب پایینش میزد،گاهی هم دندونش رو روش میکشید ولی گاز نه!جونگکوک چندبار میخاست بوسشون رو خشن تر کنه اما هربار تهیونگ بهش غالب میشد،زبون تهیونگ رو که پشت دندونهاش حس کرد لبهاش رو بازکرد تا ب ته اجازه کاوش توی دهنش رو بده.تهیونگ زبونش رو روی زبون پسرک کشید و آه ارومی ازش شنید،بیشتر شبیه یک ناله ناامید شده بود.سقف دهان پسر رو زبون زد و به داخل لپهاش ضربه های کمجونی وارد کرد.زبون جونگکوک رو داخل دهن خودش کشید و لبهاشو دورش حلقه کرد،مکی ازش گرفت که جونگکوک دستش رو به پشت سرش رسوند و با کشیدن موهاش از خودش جداش کرد.مرد با اخی ازش جداشد و سرش رو عقب تر گرفت تا ریشههای موهاش کمتر درد بگیرن.جونگکوک اینبار کفری تر زمزمه کرد:
_ یا چیزی که میخوام رو بهم میدی یا بزور ازت میگیرمش تهیونگ!
تهیونگ سعی داشت اروم باهاش رفتارکنه:
+آه چاگیا..
پسرکوچکتر محکمتر موهاش رو کشید و سیبک برجسته مرد جلوی چشمهای گرسنش قرار گرفت.دهنش رو به اون برجستگی جذاب رسوند و لبهاش رو دورش حلقه کرد.بوسه و گازهای نسبتا محکمی ک میگرفت ناله های لرزون مرد زیرشو بلند میکرد.وقتی ناله میکرد سیبک گلوش حرکت میکرد و جونگکوک از بازیای که راه انداخته بود خوشش اومده بود؛موهای مرد رو بیشتر کشید تا صداشو بیشتر داشته باشه.کم کم رد بوسه هاش پایین تر رفت،به گودی کوچیک بین ترقوههاش رسید،میدونست اون هم جزو نقاط حساس بدن تهیونگه.زبونش رو داخلش برد و چندباری پوستشو مکید.با دست دیگش دکمه های پیراهن سفید تهیونگ رو باز کرد،تا پایین که رسید لبه های لباس رو گرفت و از روی بدن خوش تراش مردش کنار زد. بدن تهیونگ مثل مجسمه های یونانی تراش خورده بود،دستش رو وسط سینه هاش کشید و روی عضلات شکمش سرداد.تهیونگ سرش رو پایین اورد و باسن کوک رو توی دستهاش گرفت،جونگکوک اهی کشید و گازی از سینه مرد گرفت،ولی فشار دستهای ته تغیری نکردن.عصبی روی سینش نفسی کشید و پایین کاناپه،جلوی پاهای ته سرخورد.دستهاش رو روی وی لاینش یکبار به پایین و بالا کشید و روی کمربندش متوقف شد.سگکش رو بازکرد و زیپ شلوارش رو پایین کشید؛به عضو کمی برامده شده ته نگاه کرد و از روی باکسر لمسش کرد.با دست راستش از بالا تا پایین عضوش کشید و و بین دو انگشت وسط و اشاره گرفتش و تا بالا دستش رو حرکت داد.تهیونگ از لمس محکم تر کوک هیسی کشید و خودش رو جلوترکشید.کوک عضو مرد رو با باکسر از داخل شلوارش بیرون اورد و بوسه کوچکی به سرش زد و از پایین به تهیونگ نگاه کرد.تهیونگ با دیدن کوک توی اون حالت ناخوداگاه ناله توگلویی کرد و سرش رو به عقب پرت کرد.کوک عضو مرد رو از باکسر بیرون اورده بود و کلاهکش رو مثل ابنباتی خوشمزه میلیسید و مک میزد.لبهاش رو با صدای پاپ مانندی ازش جداکرد و عضو تهیونگ که حالا کاملا تحربک شده بود رو بالا گرفت و زبونش رو از پایین تابالا روی رگ های برجسته شده زیرش کشید.به وضوح مشت کردن دستهای تهیونگ رو دید.پوزخندی زد..
میدونست تهیونگ از معطل کردن متنفره،ولی تمام هدفش همین بود.اینکه مرد رو عصبانی کنه! هنوزهم نمیفهمید چرا تهیونگ راضی نمیشد باهاش سکس خشن داشته باشه،ماهها به باشگاه میرفت و ظاهری محکم برای خودش ساخته بود ولی تهیونگ هنوز هم توی تخت خواب باهاش مثل یه عروسک چینی روسی رفتار میکرد!همونقدر شکننده و ظریف.
نه اینکه از این عادت هاش بدش بیاد،ولی بعضی مواقع دوست داشت محکمتر توش بکوبه و گاهی رونهاشو اسپنک کنه. حتی چندبار چندتا وسیله سکس بی دی اس ام گرفته بود ولی تهیونگ بلافاصله اونهارو داخل کشوی قفل داری گذاشت و گفت بهشون احتیاجی ندارن!
نه! تهیونگ باهاش مثل یه عروسک رفتار نمیکرد!
تهیونگ رسما جئون جونگکوک رو یک عروسک چینی ظریف فرض میکرد که با کوچکترین فشاری خورد میشه و درهم میشکنه!
با این افکار عصبی ترشد.بعد از اینکه مطمعن شد به اندازه کافی تهیونگ رو با وقت تلف کردنهاش عصبانی کرده،عضوش رو توی دهانش گذاشت و سرش رو اروم عقب جلو میبرد.میخواست به تهیونگ بفهمونه رو دور اسلوموشن بودن چه حسی داره!
بین ساک زدنش،از عمد دندونش رو روی عضو پسر کشید که سر تهیونگ بالا اومد و با هیسی نگاه سرزنش گرشو به کوک دوخت.عضوش رو که حالا کمی پریکام ازش چکه میکرد(حتی با وجود ساک زدن افتضاح کوک!)از دهن پسر کوچکتر بیرون اورد و زیر بغلش رو گرفت و روی کاناپه درازش کرد.به صورت پسرش نگاه کرد.
چشمهای درخشان کوک با حالت خطرناکی باریک شدن بودن و اجزای صورت مرد رو از نظر میگذروندن.تهیونگ پایین رفت و بوسه ای روی چشم چپش گذاشت و همین کار رو با چشم دیگرش انجام داد. بوسه جوندارتری روی لب های باریک و چونه تراشیدش گذاشت.بوسه هاش رو پایینتر برد و تیشرت سفید پسر رو بالا داد. سیکس پک های تقریبا مشخص شدش رو بوسید و روشون پوزخندی زد.
میدونست که جونگکوک همه این تلاش هارو میکنه تا ب چشمش قوی بنظربیاد ولی همچنان برای اون همون پسربچه ۱۵ساله خرگوشی با چشمهایی که کهکشان هارو توی خودش داشت بود.
قبول کردن رابطشون بیشتر از همه برای ته سخت بود.بودن کنار اون بعنوان یک دوست راحتتر از یک معشوقه بود،حداقلش پسر رو کمتر به خودش وابسته میکرد.
اون ادم غمگینی بود.نه اینکه تنها حسی که میشناخت غم بوده باشه،با اومدن اون خرگوش به زندگیش احساسات زیادی رو تجربه کرده بود،ولی عمیق ترینشون غم بود. اون بود که بیشتر از همه شخصیت کیم تهیونگ رو به دست میگرفت، و تهیونگ هم به طبع سعی میکرد بیشتر پنهونش کنه.
با قبول کردن اون پسر به عنوان دوست پسر و معشوقش، خطر غرق کردنش همراه خودش رو توی اقیانوس سیاهی به اسم کیم تهیونگ بجون میخرید، و این دلیلی بود که تهیونگ از جونگکوک در برابرش خودش مثل چینی ظریف در برابر چکشی فولادی مراقبت میکرد، دور از خطری به نام خودش!
بوسه هاش رو پایینتر برد و دور ناف پسر رو زبون کشید.جونگکوک ناله کشیده ای کرد و کمی کمرشو رو بالاتر اورد و دوباره به تشک کاناپه کوبید. تهیونگ داخل ناف پسر ضربه زد و لبهاش رو دورش گذاشت و مکید تا صدای تحریک کنندشو بیشتر بشنوه.اونقدر با ناله های پسر سفت شده بود ک میتونست همین حالا روی سیکس پکای محو جونگکوک بیاد.
دستش رو به طرف شلوارش برد و با باکسرش از پاهاش بیرون کشید.
روی جونگکوک دراز کشید و عضوهاشون رو روی هم مالید،دستش ازادش رو توی تیشرتش برد و با نیپل برجستش بازی میکرد،انگشتهاشو دایره وار دورش میکشید و با نوک انگشت ضربه های ارومی وارد میکرد.با کف دست لمسش میکرد طوری که همه دستش سینه هاشو میپوشوند،خوش بختانه جونگکوک خیلی روی بالاتنش کار نمیکرد و هنوز تا حدودی نرم بود،مورد علاقه تهیونگ!
کمی، فقط کمی نوک سینش رو بین دو انگشتش گرفت و کشید و بعد سریع رهاش کرد،جونگکوک حتی اندازه سرسوزن دردی روهم احساس نمیکرد.فقط عصبانی از این همه ملاحظه تهیونگ دمای بدنش هرلحظه بالاتر میرفت و از شهوت بدنش رو زیرش پیچ میداد. تهیونگ لبهاشونو بهم رسوند و ناله های ضعیف پسر رو داخل دهنش خفه کرد. حلقه انگشتاش دور عضوهاشون تنگتر شد و با سرعت بیشتری طولشون رو طی میکرد.با لرزیدن رونهای کوک سرعت دستش رو کم کرد،قصد نداشت به این زودی راحتش کنه!
جونگکوک ناراضی از ارگاسم از دست رفتش غرش تو گلویی کرد و بیشتر به خودش پیچید.تهیونگ از روش بلند شد و کشوی عسلی کنار کاناپه رو بیرون کشید و لوب و کاندوم رو بیرون اورد.دوباره به سرجاش برگشت و ایندفعه دستهاش رو ستون بدنش کرد و از بالا به جونگکوک نگاه کرد.لباسش تا سینه هاش بالارفته بود و بدنش کمی از عرق براق شده بود.یک دستش روی نیپل سمت راستش بود و لمسش میکرد و پشت دست دیگرش رو جلوی دهنش گرفته بود.
طوری که کمر باریکش رو پیچ میداد و رونهاشو بهم چسبونده بودو به یک طرف انداخته بود باعث میشد گردی باسن سفیدش بیشتر به چشم بیاد.کوک کمرش رو قوس داد شکمش بالا اومد و باسنش رو با بیقراری به کاناپه کوبید.تهیونگ ازش چشم برداشت تا بتونه با میل کام شدن همون لحظه روی شکم و باسن کوک مقابله کنه.
در لوب رو باز کرد و رو انگشتهاش خالی کرد.پایین پاهای کوک روی زانو هاش نشست و پسر رو کمی جلوتر کشید تا باسنش بالا بیاد و دسترسی بهتری به سوراخش داشته باشه.انگشت وسطش رو دور حلقه صورتی رنگ کوک کشید و به ناله بلندش با جونو دل گوش کرد.انگشتش رو چندبار تا بالای شیار باسن پسر کشید و دوباره روی سوراخش برگشت.کوک باسنش رو به عقب هل داد.تنش گر گرفته بود و سوراخش دیک مردش رو توی خودش میخواست ولی تهیونگ اصلا کمکی بهش نمیکرد.ناله بلندی از روی اعتراض کرد و اسمش رو صدا زد:
_تهیوونگ..
تهیونگ یک بند انگشتشو وارد کرد و روی پسر خم شد.روی لبهاش جانمی زمزمه کرد و بوسه خیسی رو شروع کرد تا حواس پسر رو از پایین تنش پرت کنه.وقتی احساس کرد انگشتش جا باز کرده انگشت حلقش رو هم اضافه کرد و اروم ضربه میزد.
کوک با ضربه یکدفه ای تهیونگ بوسشون رو قطع کرد سرش رو به عقب برد و ناله هقداری زد.تهیونگ به باریکه بزاق بین لبهاشون نگا کرد و انگشت سومش روهم اضافه کرد و جهت ضربه هاشو توی همون جهت ادامه داد.دوباره لبهاشونو بهم رسوند و ناله های بلندکوک حالا تبدیل به اصواتی نامفهوم و تحریک امیز شده بودن.
تهیونگ چندبار انگشتهاش رو ازهم باز کرد و قبل از اینکه کوک ارضاشه ازش بیرون کشید.جونگکوک عصبانی و تحریک شده بود.تهیونگ هردفعه اونو تا مرز ارگاسم میبرد و بعد ولش میکرد.به اعتقادش بعد از ارضاشدن کوک باید سکس رو تموم میکردن تا پسرکوچیکتر بهش فشار نیاد.کوک میتونست ده بار ارضا بشه و برای یه راند دیگه هم جون داشته باشه ولی تهیونگ این رو نمیفهمید.
از شدت کلافه بودن هقی زد که تهیونگ با یک دست پهلوش رو نوازش کرد و با دست دیگش بسته کاندوم رو به سمت دهنش برد تا بازش کنه.کاندوم رو روی عضوش کشید و مقدار قابل توجهی لوب روش خالی کرد و جونگکوک با کلافگی تموم خودشو لمس میکرد و موهاش رو میکشید تا کارش تموم شه.از این رعایت کردن های پروتکلهای بهداشتی ته متنفر بود،دوست داشت کام تهیونگ رو وقتی داخلش میومد حس کنه و عضوش رو بدون این روکش های پلاستیکی توی خودش داشته باشه،ولی تهیونگ هردفعه دهنش رو با انواع بیماری های عفونی و روده ای میبست.
تهیونگ خودش رو روی سوراخ نبض دارش تنظیم کرد و اروم اروم واردش شد.جونگکوک حتی از این ارامشش هم متنفر بود!
هرچند سانتی که داخل میرفت صبر میکرد تا سوراخ کوک عادت کنه و لبها و بدنش رو میبوسید.بعد از اینکه دو سوم دیکش رو وارد حفرش کرد شروع کرد اروم اروم ضربه زدن در جهت های مختلف.
جونگکوک میدونست علت این ملاحظه و اروم تلمبه زدن ته چیه.تهیونگ همچنان باور داشت که کل دیکش برای جونگکوک زیادیه و ممکنه به پسر اسیب وارد کنه،پس همیشه اروم و کنترل شده عمل میکرد تا از یه حدی بیشتر وارد کوک نشه.
از این کارهاش بیشتر متنفر بود.میخواست همه تهیونگ رو داشته باشه.عضو ته اونقدر بلند بود که مطمعن بود تا زیر دلش میرسه.میخاست وقتی تهیونگ داره محکم توی سوراخش ضربه میکوبه سرکلاهکشو زیر نافش حس کنه.
یک دفعه تهیونگ رو به عقب هل داد.تهیونگ که از حرکت ناگهانی پسر شوکه شده بود به پشتی کاناپه برخورد کرد و عضوش از سوراخ کوک بیرون اومد.جونگکوک از جاش بلندشد و تیشرتش رو با خشونت از تنش بیرون کشید و روی پارکت ها پرت کرد.سوراخش یک دفعه ای خالی شده بود و لوب ازش چکه میکرد و این حشری تر و عصبی ترش میکرد.
دوباره روی رونهای ته قرار گرفت و عضوش رو محکم توی مشتش گرفت و بهش فشار وارد کرد.پسر بزرگتر از درد ناله ای کرد و کوک غرید:
_بهت اخطار دادم کیم فاکینگ تهیونگ! یا چیزی که میخام رو بهم میدی یا بزور میگیرمش!
کاندوم رو از روی عضوش بیرون کشید و روی زمین پرت کرد.خواست عضو تهیونگ رو روی سوراخش تنظیم کنه که دستهای ته دور کمرش مانع نشستنش شدن:
+کوک بهت گفتم نه!
_نمیخوام دیگه بهت گوش بدم! خسته شدم از بس مثل پیرمردا میکنی! من میدونم توهم اینجوری مورد علاقت نیست ته. فقط نمیدونم چرا مثل احمقا جلوی خودتو میگیری و جوری که غریزت بهت میگه عمل نمیکنی!
+من نمیخوام تو آسیب ببینی.
جونگکوک اینبار فریاد زد:
_من اون عروسک چینی که توی ذهنت ساختی نیستم! چشمای کورتو بازکن و ببین. چرا هم من هم خودتو اذیت میکنی؟ نمیبینی چقد اذیت میشم وقتی به حرفم گوش نمیدی؟ نمیبینی چقد کلافم از این حرکات ارومت؟ من میخوام برات بهترین باشم ولی توعه لعنتی
جوری باهام رفتار میکنی که خودمم باورم شده هرلحظه ممکنه بشکنم!
سردرگمی رو که توی چشمهای تهیونگ دید ارومتر حرف زد:
_تهیونگا..من فقط میخوام جفتمون لذت مطلق ببریم. من اونقدر که تو فکر میکنی ضعیف نیستم. خودت رو ازاد بزار. بزار بدون محدودیت بامن باشی.
تهیونگ فقط گیج بود.جونگکوک ضعیف بود؟نه.
قطعا جونگکوک قوی ترین فردی بود که به عمرش دیده بود.اون بهترینش بود.بهترین چیزی که توی دنیا داشت.تهیونگ فقط میخواست اون رو از اقیانوس سیاهش دور نگه داره ولی انگار راه اشتباهیو رفته بود!
_ منو با سیاهیات اشناکن مستپ.بزار بفهمم سیاه یعنی چی. منو توی خودت غرق کن.
چشمهای تهیونگ سیاه تر شدن.جمله ای که از دهن کوک بیرون اومد مثل جرقه ای توی انبار باروت بود. تهیونگ نمیتونست جلوی خودش رو بگیره!نه حالا که اون پسر اینجوری زیرکانه افسارشو توی دست گرفته بود.
+خودت خواستی جونگکوک. خودت خواستی و باید تحمل غرق شدن تو تاریکی رو داشته باشی!
جونگکوک ترسید!ولی هیجانش بیشتر از این بود که بخواد به ترسش مجال خودنمایی بده.پس تیر اخر رو زد:
_ من فقط هرزه توام.از هرزت استفاده کن مستپ.
به پهلوهای کوک چنگ زد و روی دیک برامدش نشوندش،سوراخ کوک گشاد شده بود و هنوز از لوب خیس بود، پس پسر کوچیکتر درد زیادی رو احساس نمیکرد.البته، تهیونگ دیگه براش درد کشیدن پسر مهم نبود، شهوت جلوی چشمهاش رو گرفته بود و ناله های لرزون کوک و چشمهای راضیش حالش رو بدتر میکرد.
اسپنکی به رونهای پرش زد و گفت:
+برای چیزی که میخوای تلاش کن ییدیوته(هرزه : Идиот).حرکت کن.
زیردل کوک از صدای بم شده تهیونگ بیشتر پیچ خورد،دستهاش رو روی سرشونه های لخت مرد گذاشت و خودش رو بالا کشید.روی عضو مرد نشست و کامل درون سوراخش جاش داد. به بدنش سرعت داد و محکم تر روی دیک تهیونگ بالاو پایین شد. تهیونگ به بچه خرگوشی که مشتاقانه ازش سواری میگرفت نگاهی انداخت.ناله بمی کرد و باسن نرم پسر رو بین انگشتهای بلندش جا داد.کوک ناله بلندتری کرد، سعی میکرد پروستاتشو پیداکنه.
جونگکوک واقعا هیجانزده بود،تهیونگ فکرنمیکرد موافقتش اینقدر کوک رو هورنی بکنه،نیشخندی زد و حلقه دستهاش رو دورکمر پسر تنگ کرد و به سمت خودش کشیدش.
+ به خودت نگاه کن که چجوری مثل یک هرزه کثیف سوراختو با دیکم بفاک میدی، تو این حقیر شدن رو دوست داری کوک! از خورد شدنت زیر دستای من لذت میبری.
کوک ناله کشداری کرد،درتی حرف زدن تهیونگ واقعا کینک مورد علاقش بود! البته بعد از اسنپک شدن توسط دستهای کشیده مرد.
سرش رو جلوبرد و بوسه شلخته ای رو شروع کرد.تهیونگ کمرش رو به خودش چسبونده بود و باهر ضربه محکم مرد عضو کاملا تحریک شدش بین بدنهای لختشون کشیده میشد. زبونش توی دهن پسر بزرگتر بود و مک های محکمی بهش میزد.جونگکوک سعی میکرد باسنش رو تکون بده ولی دربرابر قدرت و سرعت مرد کم میاورد.تهیونگ از لب پایینش گاز محکمی گرفت و پسر رو روی کاناپه دراز کرد،عضوش رو توی دست گرفت و سرش رو به نیپلهای برجسته کوک رسوند، گاز محکمی ازش گرفت و روش زبون کشید،ناله های کوک توی اتاق میپیچید و مرد قصد ساکت کردنشون رو نداشت. دوطرف باسن کوک رو گرفت و بالا نگهش داشت.
کمر کوک از شدت ضربههاش روی مبل بالا و پایین میشد و ناله هاش تبدیل به هق هقی از روی لذت شد. با فشرده شدن پروستاتش جیغ خفه ای زد و چشماش پر شد.تهیونگ به پسر اشفته زیرش نگاه کرد.چشمهای اشکیش و موهای پریشونش باعث میشد بیشتر بخواد. باسنش رو بالاتر گرفت و محکمتر به همون نقطه ضربه زد.گاهی دیکش رو روی پروستات پسر نگه میداشت و به ناله های جیغ مانندش و قوس کمرش نگاه میکرد.اشکهای کوک روی گونه هاش میریختن و موهاش به پیشونی خیسش چسبیده بود.
_عاهه..آه ته..تهیونگآه..من نزدیکم-
اخر جملش به ناله بلندی ختم شد و تهیونگ غرش توی گلویی کرد.خودش هم چیزی با کام شدن فاصله نداشت. ضربه اخر رو محکمتر زد و دیکش رو روی پروستاتش فشار داد.جونگکوک جیغ تیزی کشید و کامش با شدت روی شکم و سینه هاش جهید. تهیونگ رون لرزونش رو اسپنک کرد و گفت:
+امروز پسر لجبازی شدی،فکرکنم باید تنبیهت کنم تا بفهمی لجبازی چه عاقبتی داره.
کوک پشت پلکهاش پروانه میدید، با بیرون اومدن عضو مرد از داخلش بیرون ریختن کام تهیونگ رو حس کرد. تهیونگ زیر دستش رو کشید و مجبورش کرد روی شکم به تاج کاناپه تکیه کنه.
+پشت به من. روی زانوهات! باسنت رو برام بالا بگیر.
جونگکوک دستورش رو اطاعت کرد و دستش رو پشت تاج مبل گذاشت تا بتونه رو زانوهاش وایسته.چشمش به کتابی که روی زمین پرت کرده بود افتاد.نیشخندی زد، اون کتاب حوصله سربر،تونسته بود براش مفید باشه.خوشحال بود که حداقل دوتا از دیالوگ های کتاب رو خونده بود.با شنیدن صدای کشیده شدن کمربند پوزخندش محو شد،خواست به عقب نگاه کنه که تهیونگ موهای پشت سرشو کشید و کنار گوشش غرید:
+مثل بچه های حرف گوش کن اون باسن خوشگلتو برام بالا نگه میداری و ناله هاتو خفه میکنی تا تنبیهت تموم بشه!اگه صدایی ازت بشنوم..از اول شروع میکنیم.
گازی از لاله گوش پسر گرفت و عقب رفت. به کام خودش که از سوراخ صورتی پسر روی رونهای سفیدش چکه میکرد نگاه کرد.با اینکه چنددقیقه پیش همه کامش رو داخل حفره تنگ پسر خالی کرده بود ولی با دیدن اون صحنه سفت شدنشو حس میکرد. دستش رو بالا برد و کمربند رو روی باسن بالا اومده پسر کوبید.کوک پشت دستش رو روی دهنش فشار داد تا نالش بلند نشه.صدای برخورد کمربند با پوست باسن و رونهاش فوق العاده تحریک کننده بود و پیچش گرمی رو زیر دلش حس میکرد. روی هفتمین ضربه کنترلشو از دست داد و ناله بلندی کرد.تهیونگ پوزخندی زد و روش خم شد،کنار گوشش گفت:
+حتی ده تا ضربه روهم نتونستی تحمل کنی! اون بچه خرگوش شجاعی که با لجبازی میخاست اربابش خشن بفاکش بده کجاست؟!
دستش رو سمت باسن قرمز شده کوک برد و یکی از لپهاش رو توی مشت گرفت و چلوند.با لرزیدن بدن پسر زیرش اسپنکی به باسنش زد و لبهاش رو از گردنش جداکرد.
+از اول شروع میکنیم.
اشکهای چونگکوک همه صورتش رو خیس کرده بودن.نمیدونست چندتا شلاق خورده ولی هربار قبل اینکه شمارش تهیونگ به ده برسه ناله ای از بین لبهاش فرار میکرد و دست تهیونگ باسنش رو فشار میداد،اسپنکی روی باسن قرمز شدش میزد و با صدای بمش زمزمه میکرد:
+از اول...
زانوهاش توان نگه داشتن وزنش رو نداشتن،همه وزنش رو روی کاناپه انداخته بود و تاجش رو بغل کرده بود تا روی پاهاش نیوفته.عضوش بین شکمش و کاناپه فشرده میشد و از شدت تحریک شدگی پریکام از سرش چکه میکرد.
تهیونگ کمربند رو پایین اورد و زمزمه کرد:
+ده..
کمربند رو روی زمین انداخت و از پشت به جونگکوک چسبید.با سر انگشتهاش باسن حساسش رو که حالا به کبودی میزد نوازش کرد.بوسه های خیسی رو پشت گردنش گذاشت.دستش رو به طرف لوب که گوشه مبل پرت شده بود برد و روی انگشتهاش ریخت.جونگکوک با حس خیسی روی شیار باسن و سوراخش لرزید و هیسی کشید.تهیونگ انگشت وسطش رو واردش کرد و بلافاصله انگشت بعدی رو اضافه کرد.مدت زیادی از سکسشون نمیگذشت پس اماده شدن اساسی نیاز نداشت.انگشتهاش رو از سوراخ کوک که دورشون باز و بسته میشد بیرون کشید و عضوش رو روی ورودیش کشید.جونگکوک با حس کردن سر عضو مرد ناله بی طاقتی کرد و باسنش رو برجسته تر کرد.تهیونگ کامل واردش شد و یک دستش رو به عضو کوک رسوند.با حس کردن پریکام شصتش رو روی شکافش گذاشت و فشار داد،نمیخواست اینقدر زود ارضا بشه. حرکتش رو شروع کرد و بوسه و گاز محکمی از سرشونش گرفت.حلقه انگشتهاش رو دور دیک کوک اروم بالا و پایین میبرد.جونگکوک بین ضربه های تندش ناله بلندی کرد.تهیونگ مکث کرد.صدای پسر توی سرش میپیچید.جونگکوک ناراضی از توقف پسر بزرگتر ناله ارومتری کرد و باسنش رو به عقب داد تا ته رو به خودش بیاره.تهیونگ محکم توی گلو غرید.دست ازادش رو به گلوش رسوند و فشاری بهش وارد کرد.جونگکوک رو کاملا از پشت به خودش چسبوند و عضوش کامل داخل سوراخش فرورفت.جونگکوک همراه با ناله بلندش هقی زد:
_هق..تهتهیو..نگ آهه زیر..عاهه زیر نافم حست میکنم.
میدونست که ممکنه مسخره باشه ولی واقعا سر دیک تهیونگ رو زیر دلش حس میکرد! به پایین نگاه کرد تا ببینه زیر دلش برجسته شده یانه.
تهیونگ به خرگوش خنگش لبخندی زد و محکم به جایی که میدونست پروستات پسره ضربه زد. همگام با ریتم ضربه هاش عضو پسرکوچولوش رو پمپ کرد. با ناله کشیده کوک پیچش گرمی رو زیر دلش حس کرد و برای دومین باز توی سوراخ جونگکوک کام شد.دستش رو از روی گردنش برداشت و کوک خودش رو روی تاج مبل انداخت.تهیونگ بهش تکیه زد و سرشو روی شونش گذاشت و به نفس زدنش گوش کرد.اروم ازش بیرون کشید و به سمت خودش برش گردوند.روی پشتی کاناپه لکه سفید بزرگی بود.پوزخندی زد و به لبهای ازهم فاصله گرفتش بوسه محکمی زد. نچ نچی کرد و روی لبهاش زمزمه کرد:
+پسر کثیف. مبل صاحبتو خراب کردی.
کوک نگاه خمارشو توی چشمهاش دوخت و پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد.توی نگاهش هیچ پشیمونی دیده نمیشد:
_متاسفم ارباب! لطفا تنبیهم کن تا درسمو خوب یاد بگیرم.
تهیونگ نیشخندی زد و چشماش برق زد. دستهای کوک دور گردنش حلقه شدن. زیر رونهای پسر رو گرفت و از روی کاناپه بلندش کرد:
+اینجا نه مَیا لوبووف(عشق من :моя любовь ) .میریم روی تخت.
جونگکوک رو محکمتر بغل کرد و به سمت اتاق خواب حرکت کرد.
YOU ARE READING
MASTEP⛓ (oneshot)
Short Storyمثل بچه ها دستاشو توی بغلش جمع کرد تا کوچیکتر بشه و سرش رو از زیر حلقه دستهای ته رد کرد و به سینه گرمش تکیه زد،باسنش کمی پایینتر از عضو تهیونگ بود.هنوز قصد نداشت مرد رو تحریک کنه،نه! اول باید سر از کتابی که اینجور توجه تهیونگو به خودش جلب کرده بود د...