*هفت سال قبل
به عمارت خیره شدهنوز نمیفهمید چرا او را به اینجا فرستاده است.....یک عمارت غریبه!
لرزش دستانش را کنترل کرد و با نفس عمیقی به دروازه چند ضربه زد
صدای جیغ جیغویی به گوش رسید:کی هستی
بلند مثل ان صدا گفت:میشه بیاید بیرونهیچ صدایی نیامد.........فکر کرد شاید صدایش را نشنیده اند
اما دروازه ناگهان باز شد...بدون ان که کسی پشتش باشد!.
سرش را جلو برد و نگاهی از کنجکاوی به داخل انداخت....به دلیل بارش باران چیز زیادی مشخص نبود..فقط یک عمارت بزرگ و سیاه!
با دیدن عمارت دوباره دستش شروع به لرزیدن کرد!
راه رفتن برایش سخت شده بود ولی به هر زحمتی بود پاهایش را وادار به حرکت کرد تا وارد حیاط شود!دلیلش را نمیفهمید!اما ترس و دلهره از صبح دست از سرش بر نمیداشت!
بلخره با قدم های لرزان به در اصلی عمارت رسید
دستش را بلند کرد تا در بزنداما در خودش باز شد و جنی خانگی با لباس های ژنده رو به رویش ایستاد
جن:کی هستی
بدون حرف دستش را جیبش فرو برد و ان دو نامه را به جن دادالیا:اینها را مادرم برای شخصی به نام لوسیوس مالفوی داده!
جن نامه ها را گرفت و بی حرف داخل شد....در را نیز پشت سرش بست
نفس حبس شده اش را بیرون داد و بی اخیار با دستانش خود را در اغوش گرفت!
_________
برای دومین بار در روز گزارشات را ساماندهی کرد....با صدای در سرش را از برگه های انبوه برداشت و به جن نگاه کردلوسیوس:چی شده
جن:ارباب دختری امده و دو نامه برای شما داره
یکی از ابروهایش بالا پریدلوسیوس:نامه؟اسمش چیه؟
جن:چیزی نگفت...فقط اینها را داد و گفت مادرش انها را فرستاده
لوسیوس سر تکان داد و جن جلو رفت و نامه ها را بر میز گذاشت و گوشه اتاق ایستاد
بی میل نامه اول را برداشت که چشمش به نامه دوم افتاد..ان را برداشت و نگاهی به مهر هاگوارز انداخت!
لای نامه را باز کرد و شروع به خواندن کرد
"دوشیزه الینا مالفوی
شما به مدرسه جادوگری هاگوارز دعوت شده ایدبا خواندان جمله اول..نامه از دستش افتاد!
با شتاب بیخیال ان شد و نامه دیگر را باز کرد
با خواندن هر جمله ابروهایش بیشت
ر در هم میرفت و صورتش سرخ تر از قبل میشد!با اتمام نامه ان را در دستش مچاله کرد و همان طور که نامه روی میز می افتاد دست های مشت شده اش را روی میز کوبید
BINABASA MO ANG
The monster inside+18
Fanfictionهری پاتر درحال نبرد با ولدمورت بود که ناگهان اتفاقی عجیب افتاد! هرماینی دوست صمیمی هری...طی اتفاقاتی تغییر کرد و تبدیل به دست راست ولدمورت شد! اما چه چیزی باعث این تغییر شد؟ _______ +تو....تو..تو گفتی دوستم داری!؟ _و تو احمق باور کردی! __________ +چ...