⊱ᴘᴀʀᴛ 14⊰

9.2K 1.2K 290
                                    

از محوطه دانشگاه خارج شد و سوار ماشینش شد تا بره دنبال تهیونگ..

هنوزم تو فکر این بود که نامجین قراره در مورد چی باهاش صحبت کنن!

ماشینش و کنار پرورشگاه پارک کرد و از ماشین پیاده شد..

وارد سالن شد و به سمت دفتر جین رفت..

تقه ای به در زد و وارد اتاق کار جین شد..

جین سرش و بالا آورد و با دیدن جونگ‌کوک لبخندی زد و گفت:

"خسته نباشی!"

جونگ‌کوک لبخندی زد و گفت:

"ممنونم هیونگ،تو هم همینطور!"

جین کش و قوسی به بدنش داد و گفت:

"چیزی میخوری برات بیارم؟"

جونگ‌کوک سرش و به طرفین تکون داد و گفت:

"نه هیونگ ممنون! تهیونگ کجاست؟"

جین لبخندی زد و از پشت میز کارش بلند شد و روبروی جونگ‌کوک رو کاناپه نشست و گفت:

"با بچه ها سرگرمه! اولش ترسیده بود اما خب وقتی با بچه ها آشنا شد بهتر شد و الانم کنارشونه!"

جونگ‌کوک به عنوان فهمیدن سری تکون داد و گفت:

"میتونم الان ببرمش؟"

جین سری تکون داد و گفت:

"باهام بیا!"

با هم به سمت محوطه ای که هیبرید ها اونجا بودن رفتن..

جونگ‌کوک بین جمعیت حدودا بیست نفره هیبرید ها چشمی چرخوند و تونست تهیونگ و ببینه که با هیبرید سنجابی که دختر بود درحال حرف زدن و خندیدن بودن!

انکار اینکه حسودیش نشده بود دروغ بود! جونگ‌کوک بشدت حسودیش شده بود که چطور کنار یه دختر انقد قشنگ میخنده و چشمای آبیش برق میزدن..

جین به سمت تهیونگ و دختر رفت و گفت:

"خیلی شیطنت میکنین!خسته نشدین؟"

تهیونگ خندید و گفت:

"جینی.. هانا از من کوچیکتره! اون شونزده سالشه!"

جین خندید و گفت:

"می‌دونم! اما اون سنجاب کوچولو از تو شیطون تره!"

دختری که هیبرید سنجاب بود و هانا خطاب شده بود ریز خندید و گفت:

"اما تو کیوت تری ته ته!"

جین خندید و موهای بلند دختر رو نوازش کرد و گفت:

"هردوتون کیوتین!"

تهیونگ لبخند دندون نمایی زد و با دیدن جونگ‌کوک که با اخم و دست به سینه دم ورودی وایساده بود چشماش درشت شد و سریع از جاش بلند شد و به سمت جونگ‌کوک رفت..

𝐒𝐡𝐲 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧|✔︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora