Part 2

40 7 0
                                    

کوک:
از اتاق زدم بیرون و رفتم سمت پارکینگ . تو ماشین بودم که نامجون بهم زنگ زد . جواب دادم
-بله نامجونی؟
×سلام کوک. کیم تهیونگ چیکارت داشت؟ چرا پرده هارو کشید من این بیرون داشتم دیوونه میشدم
-چیزی نبود فقط داشت میگفت که برای کارای شرکت باید مراقب باشم نباید به هر کسی اعتماد کنم و
اینکه کارای محرمانه شرکت باید محرمانه بمونه از اینطور چیزا...
×هوووف. خیالم راحت شد. فک کردم چیزی رو فهمیده. واسه شام بریم بیرون؟
-گمون نکنم نامجونی . کلی کار رو سرم ریخته باشه برای یه وقت بهتر
×باشه پس مراقب خودت باش
-باشه . توام هم همینطور
گوشیو قطع کردموبه سمت خونه رانندگی کردم وقتی رسیدم تماسای نامجون رو گزاشتم تو بلک لیست
تا وقتی خونه ام نتونه بهم زنگ بزنه .لباسامو درآوردم و رفتم زیر دوش .آب و روی سرم باز کردم و
کف حموم نشستم. اوف من داشتم چیکار میکردم . من عاشق تهیونگ بودم اون همه چیزم بود اون برام
همه کاری میکرد ولی رابطه عجیب و آرومی که نامجون برام میساخت خیلی وسوسه کننده بود .
کنارش آروم و خوشحال بودم و این باعث میشد بازم بخوامش . بدن لنتیش اولین چیزی بود ک توی
همون روز اول توجهمه جلب کرد . اون رونای بزرگ عضلانیش که از روی شلوارم میتونستم ببینم
باعث میشد بدجوری داغ کنم . تاحالا با نامجون رابطه نداشتم و اولین و آخرین اتفاق بینمون اون بوسه
عمیقی بود که به لبام زد. شاید همین تشنه ام کرده بود. من واقعا اون بدنو میخواستم. ولی فکر تهیونگ
برام مثل عذاب وجدان بود ته باهام خوب بود ولی اون ذاتا متفاوت از نامجون بود . سکس هایی که
باهام داشت رو دوست داشتم ولی واقعا دور از توان من بودن .گاهی دلم ی زندگی آروم میخواست، هیجان کمتر و آرامش بیشتر. اون هر روز هورنی تر از قبل میشد و با ولع بیشتری سمتم میومد و من واقعا دیگ نمیتونستم ادامه بدم. ولی ته با تمام وجودش دوسم داشت .اینو میتونستم کاملا بفهمم و منم تو این دو سال عاشقش شده بودم. نمیتونستم بدون ته باشم و این انکار کردنی نبود . تو این فکر بودم ک در حموم باز شد . ته بود. پرسید
+میتونم بیام تو؟
جوابی ندادم و اومد داخل .بوسه گرمش روی سرم ارومم میکرد. اون منو بلند کرد تو وان گذاشت
درست بین پاهای خودش. تو بغلش دیگ آرامش نداشتم. عذاب وجدان بود که همه جونمو میخورد. من داشتم به عزیز ترین کسم خیانت میکردم.این فکرا دیوونم میکرد . همین موقع ها بود که ته پاشد که از
حموم بره بیرون. نفس راحتی کشیدم . حالا دیگه زیر سنگینی نفساش نبودم این ارومم میکرد. از وان
بیرون اومدم . به خودم تو آینه نگاه کردم و با لحن ته گفتم
-کوک دیوونه دلت تنبیه میخواد آره؟
این دقیقا مثل یه جرقه تو مغزم بود. فکر کردم تنبیهاش شاید از این عذاب وجدان کوفتی کم کنه . شاید درد کمکم کنه که دیگ فک نکنم. این دقیقا کاری بود ک همیشه میکردم. سکس برام مثل دارو
آرامبخش میشد که فقط میخواستمش تا بتونم افکارمو دور بریزم و آروم بخوابم . حوله رو دور پایین تنم پیچیدمو بیرون رفتم.

Fake LoveWhere stories live. Discover now