کریس: اوه درسته حتما یه جاسوس مظلوم نمای کثیفی!
و نیشخند زد ...
جونمیون حس میکرد هر لحظه ممکنه که از حرص منفجر بشه،همین که خواست جوابی بده،پادشاه که در تمام مدت دستش رو زیر چونهاش گذاشته بود و به بحث به ظاهر جالب اونها نگاه میکرد بین بحثشون پرید: جناب وو به خاطر دردسری که جونمیون براتون درست کرد واقعا متاسفم،پسرم کمی شیطون و غیرقابل کنترل کردنه
آهی کشید و بعد از مکث کوتاهی ادامه داد: بهتون حق میدم از دستش عصبی باشید؛اما بهتره این بحث بینتون رو همینجا به اتمام برسونید،قراره مدت زیادی رو در کنار هم باشین و با این کدورت ها نمیشه تمام روز همدیگر رو تحمل کنید
اون دو هنوز داشتن با نگاهشون به سمت هم دیگه تیر و نیزه پرتاب میکردن؛اما برای راضی شدن پادشاه و خلاصیشون از دستش هم که شده،تعظیم کوتاهی کردن و با هم جواب دادن: ببخشید سرورم،تکرار نمیشه
پادشاه سرش رو به علامت رضایت به بالا و پایین تکون داد و لبخند محوی زدم: خوبه حالا میتونید برید
با هم تعظیمی میکنن و میچرخن تا از تالار خارج بشن؛اما صدای پادشاه دوباره توی گوششون میپیچه و جونمیون رو سر جای خودش خشک میکنه: اوه راستی کیم جونمیون فکر نکن فرار دوبارت از قصر رو فراموش کردم!تنبیهت رو به جناب وو میسپارم تا بهترین تنبیه رو برات درنظر بگیره
هر کلمه که از دهان پادشاه خارج میشد،باعث وا رفتن جونمیون و پررنگ شدن نیشخند روی لب های کریس میشد.اینطور که معلوم بود پادشاه میخواست جونمیون رو تمام و کمال به اون سوماتوفولاکس تسلیم کنه.مطمئنن هم براش اصلا مهم نبود که اون سوماتوفولاکس،کریس ووی عوضی و بدجنس میخواد چه بلایی سرش بیاره!
♪♪♪
ضربه ای با ترکه توی دستش به بازوهای لخت جونمیون زد: کامل انجامش بده
جونمیون درحالی که صورتش از درد جمع شده بود،چوب رو محکمتر بین انگشتاش گرفت و سعی کرد کامل خودش رو تا جایی که سرش به بالای چوب برسه بالا بکشه؛اما با وجود ۱۲۸ دفعه قبلی که اینکار رو انجام داده بود اینکار براش غیر ممکن بود و بعد از کمی تلاش،انگشتای سر شدش دیگه توان گرفتن چوب رو نداشت و از اون فاصله تقریبا یک متری به روی زمین افتاد ..
کریس چشماش رو توی حدقه چرخوند،ترکه رو روی زمین انداخت و سمت جونمیونی که به کمر روی زمین دراز کشیده بود و نفس نفس میزد خم شد: مطمئنی تو شاهزاده ای؟!این مقدار از نونور و ضعیف بودن فقط واسه صیغه های سلطنتی امکان پذیره!
اخم های جونمیون توی هم رفت و سر جاش نشست: حواست باشه چی داری میگی!حتی اگر پدر تنبیهم رو به تو سپرده باشه من شاهزاده سلطنتیم پس احترام خودت رو نگه دار سوماتوفولاکس وو!
YOU ARE READING
𝐎𝐓𝐇𝐈𝐂𝐎𝐏𝐀
Fanfiction❥︎ 𝐠𝐚𝐧𝐫𝐞: 𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭, 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐫𝐨𝐲𝐚𝐥, 𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲, 𝐡𝐢𝐬𝐭𝐨𝐫𝐢𝐜𝐚𝐥, 𝐜𝐫𝐨𝐬𝐬𝐨𝐯𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐦𝐚𝐛𝐲 𝐬𝐦𝐮𝐭 ❥︎ 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐤𝐫𝐢𝐬𝐡𝐨 ❥︎ 𝐬𝐭𝐚𝐫𝐭: October,15,2021 ❥︎ 𝐞𝐧𝐝: ... ☜︎︎︎ خلاصه: شاهزاده دوم سرزمین پالا...