𝐒𝐡𝐲 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧|✔︎

⊱ᴘᴀʀᴛ 17⊰

جین با دیدن تهیونگ و هانا که با خنده در حال اذیت کردن همدیگه بودن..نگاه کرد و تکخندی کرد و گفت:

"هی ته سنجاب کوچولو رو اذیت نکن!"

تهیونگ چینی به بینیش داد و رشته ای از موهای هانا رو کشید و گفت:

"تقصیر این سنجابِ وحشی‌وحشیه! قلقلکم میده!"

هانا گاز ریزی از پشت دست تهیونگ گرفت و گفت:

"وحشی تویی گربه مظلوم نما! اوه خدا اگه گوکی جونت بدونه چقد وحشی هستی مطمئن باش از دستت فرار میکنه!"

تهیونگ خرخری کرد و گفت:

"دو هانا! میکشمت!گوکیم خیلیم دوستم داره!"

هانا چشمی چرخوند و با دمش ضربه نسبتا محکمی به پهلوی تهیونگ زد..

تهیونگ خس خسی کرد و با دمش ضربه ای به سر هانا زد و زبونی دراورد..

جین که از خنده سرخ شده بود نفس عمیقی کشید و گفت:

"بس کنین..بچه ها!"

■□■□■□■□■□■□■□■□

"استاد میتونم یه سوالی بپرسم؟"

یکی از دانشجوهای دختر پرسید و جونگ‌کوک یه تای ابروش و بالا انداخت و گفت:

"البته! اما بستگی داره سوالت در مورد چی باشه!"

دختر لب گزید و با پچ پچ دوستش زیر گوشش سقلمه ای به دوستش زد و صداش و صاف کرد و گفت:

"استاد جئون شما فوق العاده هستید و تنها استاد جوون اینجایید-"

جونگ‌کوک نگاهی به ساعت مچیش انداخت و حرف دختر رو قطع کرد:

"عذر میخوام که حرفتون و قطع میکنم و باید بگم از مقدمه چینی متنفرم! پس..رک حرفتون و بزنید!"

یکی از دانشجوهای پسر خندید و گفت:

"استاد فک میکنم شما با اومدنتون به اینجا افراد زیادی رو جذب خودتون کردید و باید بگم..یسری ها رو هم در رابطه با گرایششون به شک انداختید!"

جونگ‌کوک تکخندی کرد و گفت:

"من دارم وارد دوره بیست و پنج سالگیم میشم و باید بگم برای اینکه یه استاد بشم خیلی تلاش کردم! میدونید که چندسال جهشی خوندن میتونه چقد خطرناک باشه! و الانم با این سن تقریبا کمم دارم تدریس میکنم! و اینکه..(لیسی به لباش زد و ادامه داد:) اینکه به گرایشتون شک دارید ربطی به من نداره! آدمای زیادی وجود دارن که میتونن چندین برابر از من جذاب تر و یا حتی زیبا تر از من باشن..!"

دانشجوها سوتی کشیدن و یکی دیگه از دانشجوهای پسر گفت:

"پس شما قبول دارید که خیلی جذاب و زیبا هستید..!"

جونگ‌کوک یه دستش و تو جیب شلوارش گذاشت و سری تکون داد و گفت:

"شاید...! همه آدما زیبان و قرار نیست هیچکس بی تقص زیبایی به ظاهر نیست! درسته درصدی دخالت داره اما زیبایی به ذات و افکار آدم‌هاست!"