پس درهم میشکنم:)

58 28 1
                                    

حس پوچی می کردم!..می ترسیدم سرم رو بالا بیارم و دوباره لوهان رو ببینم که بین دستام پودر میشه!

فرق توهم و واقعیت رو امروز فهمیدم!!..

توهم هرچقدر هم با کیفیت باشه بازم تم سیاه و سفید داره ولی لوهان من طیف بزرگی از هر رنگی بود!..
اون واقعی بود!!..اون برای توهم بودن زیادی واقعی بود!!...برای توهم بودن بیش از حد زیبا بود...برای توهم بودن بیشتر از خودم زندگی کردن بلد بود!!

تنها چیزی که من نتونستم درک کنم..پاکیش بود!!..پاکی اون برخلاف آدم های اطرافم بود..پاک ترین آرزویی که داشتم و برآورده شد و ناشکری ای که کردم..!

-ازش درس بگیر...
صدایی از مغزم بود یا از توهم متوجه منبعش نمیشدم اما قبولش نداشتم!!

من نمیخوام لوهان تبدیل به گذشته یا خاطره و یا هر عبرت کوفتی ای بشه!!..
من میخوام اون برام تبدیل به خودم بشه!!..برای خودم بشه!..دوباره!:)

****
-سهون لبخند بزن!
مادر سهون بعد دیدن دوباره اخم های پسرک نفس عمیقی کشید...این پسر در آخر باعث میشه همه ی موهاش سفید بشه!

-سهون لجبازی نکن باشه؟!...بزار یک امشب جلوی فامیل ها خوب به نظر بیایم!

درسته تنها دغدغه ی مادرش ظاهرش بود...و سهون ده ساله نمی فهمید که چرا مادرش به جای اینکه با زور اون رو خوشحال نشان بده واقعا خوشحالش نمی کنه!!؟..اینطوری هردو شادتر نبودن!!؟..

آه کشید و لبخندی که از بدو تولد یاد گرفته بود در مواقع درد هم حفظ کند را به رخ کشید

کیک شکلاتی رو به روش قاچ قاچ میشد و تکه ای برای سهون باقی ماند

-ارباب جوان!!..فرموده بودید که یک تکه اضافه تر براتون نگه دارم!..
درسته آن تکه ی اضافه الان بی صاحب مانده بود!!
-میتونی همینجا بزاریش!

خدمتکار کیک را روی بشقاب سهون گذاشت و بی هیچ حرفی رفت

اشک های سهون یکی یکی پشت هم پایین می آمدند و در آن جمع شلوغ و شاد کسی به آنها توجه ای نداشت

-گریه نکن سهونییی...خوشمزه هارو بخورر!!..اگه باز ناراحت بودی منم خوشمزه امم!!

لبخند بناگوش لوهان را مقابل چشم هایش میدید اما قلبش سرد بود..

-تو لوهان من نیستی!!

لوهان همانطور که سریع رو به رویش قرار گرفته بود مثل ابری پودر شد و از جلویش کنار رفت

-شاید باید با توهمت خوش باشم لوهان:)..چون من لیاقت عشقت رو نداشتم فرشته ی من...

****

I found an angle(پایان یافته)Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum