خسته شدین بچه ها؟
دقت کردین خیییییلی کامنتهاتون کم شده؟ 💔این پارت رو زودتر آپ میکنم که بلکه لطفتون رو بهم برگردونین. اگه موضوع خسته کننده شده بهم بگین. 😢
________________________________________________
دامینگ همیشه بهترین جملات را برای خنداندن ییبو استفاده میکرد و حالا پشت خط تلفن داشت به همین رسالت خودش ادامه میداد، با اینحال جان میتوانست تفاوت خندههای ییبو را با همیشه حس کند. ییبو فقط بابت اینکه دوستشان از حادثۀ فرودگاه توکیو جان سالم به در برده، خرسند بود اما هر لحظه که دامینگ به او یادآوری میکرد در مراسم امشب باید برای جای خالیاش چه کارهایی را بکنند، لحن صدای ییبو به سرعت غمزده میشد. شاید دامینگ این لحن را به پای دلتنگی ییبو برای خودش میگذاشت اما جان به خوبی میفهمید این بر اساس حس مسئولیتی است که ییبو در قبال جان هزاران انسانی که هر آن امکان داشت طعمۀ یکی دیگر از علائم از هم پاشیدگی دنیا شوند، حس میکرد.
جان در سکوت به ییبو نگاه میکرد و در ذهنش حرفهایی را برنامهریزی میکرد که پس از پایان تماس به آن مرد جوان نگران و ترسیده بزند، که صدای زنگ نگهبانی برای چندمین بار در آن روز به صدا درآمد.
-: چی شده لیان؟
-: قربان یه خانم میخوان شما رو ببینن.
جان به سمت آشپزخانه چرخید و تعداد آشپزهایی که مشغول آمادهسازی شام و دیگر موارد مهمانی شب بودند را شمرد.
-: قرار بود فقط همین چهار نفر بیان ، کس دیگهای قرار نیست باشه. با کسی قرار ندارم.
خواست از مانیتور فاصله بگیرد که صدای لیان دوباره بلند شد: رئیس! میگه شما میشناسینش و باید چیز مهمی بهتون بگه... گفت بهتون بگم لی جیه اومده شما راهش میدین.
عرق سردی پشت گردن جان نشست. انگار این قصه قرار نبود چند لحظهای هم آنها را به حال خودشان رها کند. به ییبو که هنوز گرم صحبت با دامینگ بود نگاه کرد. و بعد دکمه مانیتور را فشار داد تا تصویر زن را ببیند. خودش بود و با اقتدار به دوربینی که مخفیانه در کنج دیوار پنهان بود نگاه میکرد تا به جان بفهماند او یک جادوگر است.
نفسی گرفت و گفت: بگو بیاد اتاق پایین.
-: لازمه بیام بالا؟ جین اومده میتونه اینجا بمونه.
-: نه نیازی نیست.
ییبو متوجه حال غریب جان شد و تماسش را پایان داد: چی شده؟
جان از پلهها پایین رفت: لی جیه اومده. فکر میکنم کلی بهمون احترام گذاشته که بدون جادو و محترمانه تا پشت در خونمون اومده.
ییبو هم پشت سر جان از پلهها پایین رفت و گفت: اونا نمیتونن بدون اجازۀ صاحبخونه وارد مکانی بشن. مثه اوپالهای خودمون.
YOU ARE READING
The Spell of wish (کامل شده)
Fanfictionریل لایف: داستان طلسم آرزو از تابستان ۲۰۲۱ شروع میشه از وسط سیل ههنان چین، جایی که وانگ ییبو برای کمک به سیل زدهها رفته بود ولی به دلایل عجیبی موقع امدادرسانی مفقود و باعث اتفاقات خاصی شد در واقع دلیل این وقایع به دو سال قبل برمیگرده به اوج روزها...