🦋پارت نخست🦋

362 73 18
                                    

👥سلام ریدرای قشنگم🦋
  امیدوارم که همیشه عالی باشید⭐
میخوام فقط بگم که قسمت اول همچین جذاب نوشته نشده که نظر شما روجلب کنه
فیک من باید بهش فرصت داده بشه .. 💬
تازس و داغه
بخونید باهم میریم جلو و ازش لذت میبریم
خیلی ممنونم از چشمای قشنگتون ک این حرف های منو به شما میرسونن🌷🥰

_________________________________________

بک_خواب خیلی عجیبی بود!!

کای_بک این عادیه .. تو جدیدن کلا خوابای عجیبی میبینی!

بک_ولی این واقعا عجیب بود، خیلی هم طبیعی!!

کای پوکر فیس بهش نگاه کرد که بک متفکرانه ادامه
داد_باید اونجارو پیدا کنم

کای_خر شدی؟... شدی!

چان که صندلی جلویی بک نشسته بود سمتشون برگشت و به میز تکیه کرد

_ بک! بحث خواب باز شد.. اره خوابت عجیبه ولی یکم فکر کن ببین این یه مدت باهم چیزی نخوردیم! چون منم اینجوری شدم

بک_چان تو تمام مدت داشتی حرفای مارو گوش میدادی !

چان چشماشو چرخوند_کاریه که شده!منم خیلی خوابای عجیب میبینم جدیدا

کای کلافه وار پرسید_تو چی دیدی؟

چان که فقط منتظر یه تعارف بود شروع کرد_توی خوابام یه خودمو میبینم که تماما با خوده واقعیم متفاوته.. هرقدر هم فکر میکنم میبینم نمیتونم اونجوری باشم

بک خندید_لابد کلی با جذبه و جذاب و ازین حرفاست

کای در ادامه حرف بک گفت_موهاشم زحمت میکشه شونه میکنه و همینجوری مثل جنگلیا نمیریزه تو صورتش!

چان با جدیت ادامه داد_اون اصلا مثل من نیست ...

کای_اشتباه نکن، توشبیه اون نیستی!

بک خندید و روبه چان گفت_لاب. اون مرد ایده آلیه که تو هرگز نمیتونی باشی

چان_از اینکه ذهنم درگیر یه کتاب باشه بهتره.. ببین چقدر محکم خودمو توی ذهنتون محکم کردم که باورش براتون سخته اما ..(به کای و بک اشاره کرد)اما اگه بگن که کای و بک دوتا احمقن من اصلا تعجب نمیکنم چون هستین

و یه چشمغره به هردوشون رفت و بعد از تذکر معلم برگشت و در اخر شکل بی ریختی برای بک و کای در اورد
کای_ ینی این یه روزی بزرگ میشه!؟

بک با ارنج به پهلوی کای کوبید_اینجوری نگو میدونی که چقدر دوسش دارم!(از نظر دوستی)
با تذکر معلم اون دوتا ساکت شدن و صدای تپق چان روی مخشون رفت

بک گوشه ی دفتر کای نوشت_ برای ماجراجویی امروز اماده شو
کای زیر نوشته بک انگشت فاکش رو نشون داد

★★★★★★★

((تا اینجا که اومدی ی ووت بده⭐))

𝙱𝚘𝚘𝚔 𝚘𝚏 𝙴𝚕𝚎𝚖𝚎𝚗𝚝𝚜Where stories live. Discover now