♠جاسوس♠
.・✫・゜・。.
پارت 6
جان وقتی که داشت به خونه برمیگشت به یه بوتیک مردونه رفت و یه پیرهن و شلوار جین برای ییبو گرفت.. و بعد یه گوشی مدل گوشی خودش واسش گرفت ...
جان : اهل منزل سلاااااااااااام .. یوهو من اومدممم... وارد اتاق میشه و ییبو رو نمیبینه ... یعنی کجاس .. یوبیییین. اهای یوبیییین کجانیییییی؟؟؟ ..حمام و دستشویی رو هم یه نگاه میندازه ولی ییبو نیست با خودش فکر کرد که یعنی کجا رفته....خواست بره بیرون دنبالش که با صدای چرخش کلید توجهش به در رفت ودید ییبو رو با یه پلاستیک پر از چیپس و پفک و تخمه دستشه وارد شد ..
جان : به به یوبین خان معلوم هست کجا پاشدی همینجوری رفتی ؟؟...
ییبو پلاستیکو بالا میاره و رو به روی جان میگیره...: ببخشید بابابزرگ رفتم قاقالیلی گرفتم امشب فوتبال ها اونم نه هر فوتبالی رئال وبارساس..
جان با کف دستش میزنه به پیشونیش : آخ اصن یادم نبودددد حله دمت گرممم.... و بعد پفکو از توی پلاستیک برمیداره و بازش میکنه ....
ییبو : تو کجا رفتی صبح ؟..
جان : میگم حالا...
...شب شد و هردوتاشون چنان غرق فوتبال شده بودن و هر از چند دقه بهم تیکه مینداختن کل کل میکردن ....
جان:ببین مسی الان چه میکنه تازه بازی شروع شده سوراخ سوراخ میشین ...
ییبو:هههه کجا سیر میکنی نیمه دومه بازی داره تموم میشه ، اسکولیا تازه میگی اول بازیه.....
جان: مثل اینکه نمیدونی به مسی میگن جادوگر..
ییبو یه مشت پفک میزاره دهن جان و میگه بخور مگر اینکه خودت بهش بگی.... فعلا بازیو ببین قراره یه گل دیگه هم بخوریینن .اوووووووف...
جان یه فاک نشون داد: برو برووو اهااا پاس بده به سوارز..خودتتت آفرییین. جوووووووووووون ...مسییییی..گللللللللل...پامیشه جلوی ییبو قرش میده..گل گل گللل.. همینههههه
لپ ییبو رو میکشه:چیشد یوبین خان قرار شد که گل بخوریمم که دیدی جادوگرو...
ییبو دست جانو میگیره و میشونتش رو مبل..: بیشی بینم باا..تازه مساوی شدین هنر کردین..
جان:مساوی هم باشه ما رفتیم بالا دیگه هاهاها..
بازی تموم میشه و جان همینجوری داشت سر به سر ییبو میزاشت...
جان: میگم یوبین من جات بودم یه پیم تو دایرکت رونالدو میدادم دلداریش میدادم حداقل بغضش بشکنه غمباد نکنه..
ییبو:جااااان ببند وگرنه میام دهنتو میدوزماا..
جان اداشو درمیاره: دهنتو میدوزماا، جوجهههه..اشکال نداره دفعه دیگه بهتون آسون میگیریمممممم
VOCÊ ESTÁ LENDO
▪︎Spy▪︎
Fanfic"جاسوس" با ورود تروریست ها به کشور چین ؛ سازمان امنیت چین برای شناسایی و دستگیری تروریستها تعدادی از نیروهاشو به عنوان جاسوس به این گروه میفرسته.. وانگ ییبو که سرانجام موفق به ملاقات میشه اما با اتفاقاتی که پیش میاد توسط شخصی به نام شیائو جان از...