صدای بلند کارمندایی که توی سالن حضور داشتن حتی بلندتر هم به نظر میرسید چون هنوز وسایل رو نچیده بودن و خیلی از وسایل هم نرسیده بود و صداشون توی سرتاسر سالن اکو میشد .
چان زمانی که رسیده بود خشکش زده بود چون هیچ چیزی اونطور که انتظار میرفت پیش نرفته بود و حالا اونقدر عصبانی بود که دنبال کسی میگشت که این عصبانیت رو سرش خالی کنه ولی هنوز کسی رو پیدا نکرده بود و این خیلی عجیب بود که هنوز چیزی نرسیده بود ولی همه داشتن به سرعت کار انجام میدادن و اینطرف و اونطرف میدویدن ولی چرا؟ این سوالی بود که توی ذهن چان اومد ؛
چرا وسایل نرسیده؟ چرا سالن خالیه؟ چرا اینا دارن میدون و چرا درعین حال هیچ کاری انجام نمیدن ؟
وقتی نتونست کسی که اینکار رو بهش سپرده بود و بهش اعتماد کرده بود که اون شخص چانگبین بوده رو پیدا کنه تصمیم گرفت باهاش تماس بگیره .
بعد از دو دفعه زنگ زدن بالاخره دفعه سوم درحالی که نفس نفس میزد و صدای بلند حرف زدن یا بهتره بگیم داد زدن میومد گوشیش رو جواب داد
+ بله رئیس
- کدوم گوری تو؟ معلوم هست اینجا چه خبره ؟
+ یک سری مشکلات پیش اومده دارم اونارو حل میکنم
- گفتم کجایی الان باید اینجا باشی پیش من نه اینکه حتی جواب تماسم رو ندی
+ قربان راستش جایی که قرار بود وسایلمون رو تکمیل کنه و برامون بفرسته هنوز نفرستاده
- اونو خودمم میتونم ببینم ، دلیلش چیه؟
+ منم اومدم اینجا تا دلیلیش رو بفهمم ، میگن نمیتونیم بهتون وسیله ای بدیم چون یک شرکت دیگه از قبل اومده و با قیمت بالاتر همه رو خریده نه اینکه رزرو یا کرایه کنه یا هرچی ، خریدن و ما هرچقدرم صبرکنیم قرار نیست چیزی بهمون بدن
- یعنی چیییی ؟ چجوری ممکنه همچین چیزی؟ ما رزرو کرده بود این سومین باریه که داریم باهاشون همکاری میکنیم چجوری مارو فروختن ؟
+ الان چکارکنم قربان ؟ برگردم ؟
- اره فورا خودتو برسون اینجا یه کاریش میکنیم
منتظر جوابش نموند سریعا گوشی رو قطع کرد ، هیچ چیزشون کامل نبود هنوز هیچ کاری نکرده بود قرار بود از پسفردا شب به مدت 5 روز تا یک هفته اینجا یک فشن شو برگزار بشه با همکاری یک برند خیلی بزرگ به همراه مدل های چان ولی هیچ چیزی طبقه نقشه پیش نرفته بود و اگر همینطور میموند امکان نداشت این اتفاق بیوفته که این یعنی یه بدبختی بزرگ برای چان و کمپانیش یعنی بدقول شدن و بی آبرو شدنش .
تصمیم گرفت تا وقتی چانگبین میرسه به بقیه قسمت ها سر بزنه و بقیه رو چک کنه تا حداقل بقیه چیزا درست پیش بره و البته سریع تر .
یکی از کارمندا که مسئول لباس ها بود بعد از دیدن چان سریعا به طرفش دوید
× قربان قربان
همونطور که لباساها و رگال هارو یه گوشه میذاشت شروع کرد به صداکردن چان و دویدن به طرفش تا زمانی که تقریبا به چان نزدیک شده بود و چان صداش رو شنید و با صورت و اخمای توی هم رفته که کاملا عصبانیت رو داد میزد
به طرفش برگشت و جوابش رو داد
- بله----------------------------------------------------
فشن شو (fashion show):اجرای زنده لباس یا نمایش فشن یک رویدادی است که برند یا تولید کننده آخرین مدل ها و طرح های در دست تولید یا تولید شده خود را معولا طی یک هفته به نمایش میگذارد.
----------------------------------------------------
YOU ARE READING
Doll [ Chanlix ]
Fanfictionکریستوفر بنگ چان رئیس کمپانی مدلینگ ، عاشق عروسکاست ولی نه عروسکی که بقیه دوست دارن اون آدمای عروسکی رو دوست داره . انقدر عروسکاش رو دوست داره که براشون خونه ای جدا از خونه خودش داره و این مجموعه رو اونجا نگهداری میکنه . ...