window

76 20 7
                                    

***تهیون***

رو مبل نارنجی وسط خونه نشستم و پاهامو تکون میدم
از عوارض بیکاریه
چشممو جوری به قهوه جوش روی گاز دوختم که انگار اگه نگاش کنم زود تر آماده میشه
قهوه جوش هم زیر سنگینی نگاهام صبرش تموم میشه و سر میره
سمتش میدوئم تا خاموشش کنم خوبیش اینه که فاصلم باش کمه و قبل اینکه همه گازو کثیف کنه بش میرسم فنجونمو بر میدارم و پر میکنم و دوباره سمت مبل نارنجیم برمیگردم فنجونو لبه پنجره میذارم و توی کشو های میز چوبی جلو مبل دنبال شکلات میگردم که صدای خرد شدن شیشه همه جا پخش میشه ، احتمالا باید همه جا با شیشه یکی شده باشه سرمو میچرخونم و نگاهمو به فنجون قهوه میندازم سالمه
بخار قهوه آروم ازش بلند میشه و از پنجره بیرون میره ،رد بخارو میگیرم و به پنجره خونه کناری میرسم ،پرده های کلفت سورمه ای رنگش کشیدس و هیچی معلوم نیست
همیشه همینه با بلند شدن صدای شکستن ظرفا پرده سرمه ای جلو دیدمو میگیره و این اصلا واسم جالب نیست
قهوه مو آروم آروم سر میکشم و نگاهمو به پنجره میدوزم ، وقتی که قهوم تموم میشه
صدا ها آروم گرفتن
توفان تموم شده
ولی پرده ها هنوز کشیدن
شاید چون حتی وقتی توفان تموم میشه بازم خرابی هاش همون جا میمونن
ولی چقدر مگه میتونه بد باشه؟
پسر پشت اون پرده هارو دیدم
موهای مشکیش تا پشت گردنش رسیده و هایلات های بلوند بین موهاش ، موهاشو قشنگ تر کرده
اولین روزی که اون هایلایت هارو بین موهاش دیدم توی خونشون فکر کنم یه ست کامل فنجون شکست
ولی اون هنوزم با اون هایلایت ها قشنگه و چتری های مشکی توی صورتش بش میان
چتری هایی که زیرشون چشماشو مخفی میکنه
چشمای قهوه ای خوش رنگش که غمگینن ،
جز وقتایی که گیتارش دستشه ، گیتار الکتریک آبیش
ولی اون پسر هربار که سعی میکنم فقط یه قدم بش نزدیک شم ، وقتایی که به گیتار زدنش گوش میدم
یا وقتایی که واسش دست تکون میدم
اون فقط اون پرده سورمه ای رو بینمون میکشه و دور میشه ولی من میخوام بشناسمش
میخوام از نزدیک ببینمش
یعنی از نزدیکم همینقدر خوشگله؟ و میخوام بدونم
و اون صدا ها برای چیه؟؟

***بومگیو***

فقط یکم خیلی کم پرده رو کنار میزنم و یه چشمی بیرونو نگاه میکنم
اون اونجا پشت پنجره نشسته ، مثل همیشه
انگار جایی جز پشت پنجره نداره
روزی که امد اینجا رو یادمه
هوا تاریک بود ، صدای چرخ های چمدونش روی سنگ فرش هارو با وجود هندزفری توی گوشم میشنیدم
روی پله های دم در نشسته بودم‌
معلوم بود داره دنبال آدرس میگرده و چشمش بین پلاک ها میچرخید
اما تنها دوتا خونه چسبیده بهم این محله همین جاس
تیکه های شکسته صفحه های گرامافونم دقیقا زیر پاش بودن ولی مطمئنم حتی یه نگاهم بشون نکرد فقط منو نگاه کرد ، تو چشمام
از اون روز به بعد فقط پشت پنجره دیدمش
ولی در اصل ارتباطم‌ باش بیشتره ، خیلی بیشتره در حدی که پرده هارو بعد سال ها کنار میزنم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 14, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

window~Where stories live. Discover now