♠جاسوس♠
.・✫・゜・。.
پارت 26
جیلی: توچرا اون کتی که خریدیم اون روز رو نپوشیدی؟..
پیت: وقت نکردم... اینی که پوشیدم بده؟..
جیلی: نه بد نیست.. فقط کاش اونیکه من انتخاب کردم میپوشیدی...
پیت: معذرت میخوام خانمم... سری بعد میپوشمش..
جیلی از تو آینه جلو کاور کت و شلوارو میبینه... برمیگرده میبینه کت و شلوار روی صندلی عقبه: پییییت... خیلی بدجنسیییی...
پیت: هههه مخلص شما هم هستیممم، مگه میشه انتخاب خانممو نپوشمممم..
جیلی: آقایی بد...
پیت: ووویییی نکن اینجوری توله همینجا میخورمتااا..
جیلی گوشیشو از کیفش درمیاره و باهمدیگه چندتا سلفی میگیرن...
پیت: خب خانمم رسیدیممم..
جیلی: دربرابر قصر ما هیچه..
پیت: جووون، آره زیاد بزرگ نیست..
پیاده میشه و کمک میکنه تا جیلی هم پیاده بشه.. باهم وارد سالن میشن..
جیلی: چرا هیچکس نیست...
پیت: میان کم کم من یکم زود اومدم تا حاضر بشم.. تا یه دوری اینجاها بزنی منم آماده میشم میام...
جیلی: باشه چشم.....
جیلی باخودش میگفت: چقدر زود داره دعاهام براورده میشه.. خیلی دوست داشتم تو همچین مهمونی شرکت کنم.. چه بهتر که با همسر آیندممم باشمم...
یانگ: چه خانم زیبایی...
جیلی یکم جا میخوره و میترسه، برمیگرده و یه مرد تقریبا ۵٠ ساله رو میبینه: ممنون، شما مهمان هستین؟..
یانگ: من صاحب مجلسم... تاحالا توی مهمونیا ندیدمت...
جیلی: بله من اولین بارمه...
یانگ: صحیح، میشه اسمتونو بدونم؟...
پیت: ایشون بانوی منه....
جیلی به بالا نگاه میکنه پیتو میبینه که داشت از پله ها به پایین میومد.. چقدر جذابترشده بود با این کت و شلوار و موهایی که بسته بودشون... محو جذابیتش شده بود..
پیت کروات دور گردنشو به جیلی نشون میده: خانمم کمک میکنی؟..
جیلی:.. ااالبته.. به خاطر هیجان دستاش لرزش گرفته بود و تلاش میکرد کروات رو ببنده ..
یانگ: پس اون خانم زیبایی که دل رفیق یخ مارو برده شمایین... به به هرکسی جای پیت هم بود درنگ نمیکرد و سمت شما میومد...
جیلی: ممنون نظر لطفتونه...
پیت: دخترت کجاست؟....
جیلی: دختر دارن؟...
BINABASA MO ANG
▪︎Spy▪︎
Fanfiction"جاسوس" با ورود تروریست ها به کشور چین ؛ سازمان امنیت چین برای شناسایی و دستگیری تروریستها تعدادی از نیروهاشو به عنوان جاسوس به این گروه میفرسته.. وانگ ییبو که سرانجام موفق به ملاقات میشه اما با اتفاقاتی که پیش میاد توسط شخصی به نام شیائو جان از...