▪︎Spy▪︎

Part 29

♠جاسوس♠

.・✫・゜・。.

قبل از هرچیزی بابت تاخیر این دو روز متاسفم و براتون با دوتا پارت طولانیییییییییییییییی برگشتم

بریم ببینیم چه اتفاقاتی در پیش داریم

....................................................

پارت 29

جیلی سمت فرودگاه میره...

یادش میاد که فنفانگ اون روز گفته بود برمیگرده چین پس به فنفانگ زنگ میزنه اما گوشی رفت تو پیغامگیر:سلام فنفانگ جیلی هستم لطفا یه زنگ بزن کارت دارم.....

چاکا به هیون خبر میده و هیون خودشو به خونه میرسونه..

هیون:یعنی چی که رفت؟..

چاکا با گریه:نمیدونم من تو اشپزخونه بودم که یهو صدای بسته شدن درو فهمیدم...این نامه رو هم برام گذاشته..

هیون نامه رو میخونه:منظورش چیه؟..

چاکا:فعلا اینو ولش کن برو دنبال جیلی...

هیون:باشه من رفتم تو خونه باش ممکنه برگرده..

هیون سوار ماشین میشه و راه میوفته..توی راه شک میکنه که ممکنه بخواد بره چین پس سمت فرودگاه حرکت میکنه...

جیلی به فردوگاه رسید و به سمت سالن میره..

جیلی:سلام خسته نباشین امروز برای چین پرواز دارین؟..

-:سلام..بله پرواز نیم ساعت دیگه...

جیلی:جای اضافه دارید؟...

-:یک لحظه صبر کنید . بله 1 دونه کنسلی داشتیم

جیلی بلیط میگیره و روی صندلی منتظر میشینه...گوشیو نگاه میکنه چاکا و هیون بیش از پنجاه بار بهش زنگ زدن..

آروم و با بغض:شرمنده..لطفا منو ببخشین...هیون پاشو روی گاز میزاره .... جیلی تابلوی پرواز ژاپن چینو میبینه و صدایی که پرواز چینو اعلام کینن...از صندلی بلند میشه و با کلی درد و سوزش سمت پله برقی میره....جیلی هرچی بیشتر به هواپیما نزدیک میشد بیشتر مضطرب میشد....سوار هواپیما میشه ..هواپیما اروم از روی زمین بلند میشه..جیلی از پنجره به شهری /کشوری نگاه میکنه که داره اروم دورمیشه...کشوری که فکر میکرد قشنگ ترین خاطره های عمرش توی اون کشوره ...کشوری که خیلی راحت پاکیشو ازش گرفت.. کشوری که از ازحالا به بعد وقتی اسمشو میشنوه یه خنجر وارد قلبش میشه ....

با خودش گفت: من همون اولم تنها بودم..فکر میکردم یه داداش دارم که همیشه پشتمه تکیه گاهمه...همیشه هوامو داره...اما الان ..منو فرستادی ژاپن که به خوش گذرونیت برسی؟پیت..کسی که فکر میکردم میتونم باهات ایندمو بسازم..باهات خوشبخترین بشم ..اما الان...قطره اشکی صورت جیلی رو خیس کرد جیلی چشماشو به هم فشار داد و بست..